معماری تا فردا
* فرخ باور اینکه آینده معماری به طورکلی چه خواهد بود معلوم نیست، اما اینکه معماری در آینده چگونه نخواهد بود بیشتر قابل حدس و گمان است و به نظر میآید که برج سازی در کار نخواهد بود. از نظر اقلیمی، اوضاع مدتی است که دارد بد و بدتر میشود و به همین منوال نیز ادامه خواهد یافت . تندبادهایی با سرعت 200 کیلومتر و بیشتر، به شکل گردباد یا دیوانه وار، که آب دریاها را با ماهیها تا بیوسفر بالا کشیده و در روز روشن وسط آمریکا فرو میریزد کم کم همه جای کره زمین را فرا میگیرد و برنامه ریزها را مجبور میکند کوتاه بیایند و کوتاه بسازند. گرمای زمین و هوا و نور تند و زیاد نیز از مقدار شیشه های گوناگون کم میکند. ریزگردها، باران های گل آلود، سیل آسا و اسیدی نیز بر شکل گیری معماری تأثیر میگذارد و آن را کوتاه، غیر مسطح و غیر مکعبی خواهد کرد. عمق زمین لرزه ها از 70 و 50 کیلومتری به 10 کیلومتر کاهشیافته و نقطه زنی میکند و گرچه از سطح مخروط وارونه زمین درگیر میکاهد اما مانند زلزله بم، شدت آن را بیشتر و بر دلایل برج نساختن میافزاید. ازنظر سیاسی شاید باید خود را در شهر پیشرفته دومیلیون نفری موصل تصور کنیم که با تمام امکانات زندگی و ثروت و مواصلات و ارتباطات معمولی و مدرن خود، ناگهان خود را در تصرف وحشیهایی میبیند و جان و مال و ناموس خود را بیدفاع، در اختیار تروریست ها میگذارد. یعنی آیا معماری باید به شکل دفاعی درآید؟ موضوع دفاع درگذشته شکل و راه حل های گوناگونی را به معماری و شهر دیکته میکرد. کوچه های تنگ و باریک و دراز، ورودیهای غیرمستقیم و پرپیچ وخم فقط به معماری شهر و خانه های ایران منحصر نمیشد. تمام شهرهای ساحلی ایتالیا برای دفاع از حمله راهزن هایی که از دریا حمله میکردند و حتی رم را تصرف کردند همین راه حل ها را مانند یک فورس ماژور تحمیل کرده بودند. شهر ناپل به دلیل تنگی کوچه ها و بلندی ساختمان هایش توانست با ریختن هرچه تختخواب و اثاثیه که در خانه داشتند بر سر سربازان ارتش آلمان نازی، در عرض چهار روز آنها را پیش از رسیدن قوای متفقین، از شهر براند. اتفاقاتی قبلاً در شهرهای خاورمیانه یا چچن رخ میداد مدتی ست که در شهرهای خود اروپای سبز نیز روی میدهد و مراکز آن مانند بلگراد یا کی یِف در آتش و دود و ویرانی میسوزد و این پدیده ایست که در حال افزایش و گسترش میباشد. از نظر اقتصادی خانه های دوطبقه ای که قبلاً برای مثال در شهرهای شمالی برزیل، حتی شب ها هم کلید روی در داشتند، اکنون به برج های شیک باکلاس چند ستاره در میان بیغوله های تهیدستان تبدیل شده اند که در حصار آهنین قرار گرفته و توسط هفت تیرکش ها و سیستم های الکترونیکی محافظت میشوند و برای خود ثروتمندان نوظهور نیز به جزیره های ناامن و بیثبات تبدیل گردیده اند. ثروت هنگفتی که ناگهان در دست عده کمی از جوامع جمع شده و در بورس و بانک بر تمرکز و تراکم و مقدار خود میافزاید و مانند آهن ربا هم افزایی میکند، و در برابر، قشرهای وسیع میانه جامعه انسانی از بین رفته و بر پرولتاریا، مستضعفین و تنگدست های شهری میافزاید، از طریق نهادهای سرمایه داری، کاربریهای زمین و شهر را تغییر داده، به ساختارهای بزرگ و ناآرام و خودنما تبدیل میشود. بدترین شکل آن را در دبی در برج هایی که حالا به واقع میتوان گفت سر به فلک کشیده اند دیده میشود. آخرین واگن این قطار تمدن مدرنیت، حق وحقوق است. پیش تر از آن واگن قانون است. پیش تر از قانون، انباشت سرمایه، و قبل از آن اقلیت سرمایه دار مالی است که به دلیل جنگ همیشه و همه جا به وجود آمده و خود را به قوانین اساسی پایبند نمیبیند، قوانین خود را در لحظه اتخاذ کرده و اجرا میکند و به خاطر آن سازمان های فوق کشوری و منطقه ای و جهانی مانند ناتو، بانک و بیمه به وجود میآورد که میتواند سرنوشت کشورهایی مانند لیبی و اکراین، و قبلاً ببرهای آسیای دور را ناگهان تغییر داده، اوضاع زندگی مردم را زیرورو کند و به خاک سیاه بنشاند. ایتالیا هنوز نسبتاً کشوری آرام است اما بلایی که به علت حکومت فیات – پیرِلّی بر سر زندگی مردم و ساختار کشور در شمال و مرکز، و به علت حکومت مافیا در جنوب افتاد، ذکر کردنی است. کشوری که میتوانست بر اساس تجربه تاریخی جمهوریهای دریاییاش، حمل ونقل و انتقال را در دریا و بندرهای مجهز و سیستم ریلی، لوله ای و کابلی انجام دهد و مخازن را در جنوب، در پاشنه چکمه دپو کند. اما جنوب در اختیار مافیا بود و شمال در اختیار اتومبیل ها و کامیون های خصوصی فیات و لاستیک های پیرِلّی، که باعث شد شبکه های بزرگراهی زیاد به موازات یکدیگر ساخته و پر از کامیون و اتومبیل و آلودگیهای گوناگون بشود. در آخر هم همه چیزشان را به قدرت های برتر امپریالیستی مانند آلمان و فرانسه و آمریکا باختند. بااین وجود، تعداد کسانی که در جاده های ایتالیا کشته میشوند، باوجود تعداد چند برابر اتومبیل آنها نسبت به ایران، و فشردگی و تراکم چند برابری در مقایسه با ایران، 8 هزار به مثلاً 18 یا 20 هزار نفر میباشد. این میزان و تناسب تقریباً دو برابری، در زمینه تراکم سرمایه مالی یک اقلیت تازه بیهویت و بیکیفیت، و بیقانونی شهرسازی، معماری، برج سازی و شبکه های بزرگراه های دو طبقه با نابودی محله ها و محیط زیست، به سه یا چند برابر میرسد. ما تصوری از حجم ثروتی که از گنجینه ها و زیرخاکیهای تمدن گذشته در ایران غارت شده و به خارج میرود، نداریم و همین توان مالی است که معماری برج سازی و غول های معماری را در ایران به وجود آورده است و به همان اندازه حجم زیاد نقدینگی، بر مناطق ویژه و آزاد اقتصادی نیز میافزاید و تا روال سرمایه و مالکیت بدین گونه است صحبت از معماری اقلیمی و ایرانی و اسلامی معنایی ندارد و اصرار بر آن، دنبال نخود سیاه رفتن است. این روند اقتصادی مانند کسانی است که از هول حلیم تو دیگ میافتند. اما، اگر تحولات سیاسی و اجتماعی نتواند این روند اقتصادی را معکوس کند، باید منتظر آن فورس ماژوری بود که در ابتدا اشاره شد، تا برج ها را ویران کند یا به آتش بکشاند. درست برعکس نیروی یک قطعه آهن ربا که به علت همراهی مولکول هایش هم افزایی نیرو دارد، هرج ومرج حریص های ایرانی دارد انرژی اجتماعی، و تواناییهای فنی اقتصادی فراوانی را هدر میدهد. نمونه های آن فراوان است. مسکن مهر میتوانست چه شود و چه شد! * معمار واستاد دانشگاه
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :