گذری به خانه پدرس الار
مسعود یوسفی پیش خودمان فکر کردیم که میرویم ،میگردیم و یکی از خانه های قدیمی ایرانی را پیدا میکنیم و گزارشی از نوع معماری و سبک زندگی در این جور خانه ها تهیه میکنیم؛ از همان خانه هایی که روزگاری پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما در آنها زندگی میکردند و عمری را با صلح و صفا به سر میآوردند و بچه های قد و نیم قدشان را در آنها بزرگ میکردند. از همان خانه هایی که بر روی سر در آنها کاشیهای فیروزه ای رنگ با آیاتی از قرآن و احادیثی از پیغمبر و ائمه نصب شده بود و درهای چوبی دولنگه و پرنقش و نگار، با دو تا کوبه زنانه و مردانه تا صاحب خانه بداند پشت در زن است یا مرد. و بعد از در ورودی به ترتیب هشتی، دالان، حیاط، حوض، باغچه و ایوان و پنجره های ارسی دار با شیشه های رنگی، و بعد بیرونی و درونی، شاه نشین، تالار و اتاق های متعدد همراه با آیینه کاری و گچبری و تزیینات زیبا و دلپذیر. دلیلمان هم برای تهیه چنین گزارشی این بود که طی سال های اخیر زیاد شنیده و خوانده ایم که معماری جدید کلانشهرها و حتی شهرهای کوچک ایرانی، بیریشه، غیر ایرانی و غیر اسلامی است که کمترین مناسبت را با نیازهای روحی و جسمی ما دارد و به طورکلی آدم در آنها احساس راحتی و آرامش نمیکند. به هرحال راه افتادیم اما نمیخواستیم به سراغ عمارت ها و بناهای تاریخی خیلی مشهور مثل باغ فرمانیه، خانه اتحادیه، عمارت مسعودیه، خانه امام جمعه، خانه امیر بهادر و ... برویم چون اولاً از این قبیل بناها بارها گزارش و فیلم و مطلب تهیه شده و تبدیل به سوژه های تکراری شده اند، در ثانی عمارت ها و خانه های مشهور مربوط به صاحب منصبان و درباریان و رجال مملکتی بوده و سبک زندگی اشرافی و اعیانی در آنها جریان داشته و از سبک زندگی عادی و معمولی به دور بوده است. پس برای شروع به خیابان صفا واقع در محدوده شهرداری منطقه 13 تهران رفتیم که از محلات قدیمی شهر است، اما هرچه پیاده گز کردیم و در کوچه های این محله گشتیم اثری از ساختمان و بنای موردنظر ندیدیم. سراغ بنگاه ها و دفاتر املاک رفتیم که پاسخ همه آنها هم منفی بود و اگر سماجت بیشتری به خرج میدادیم جوابی مثل آنچه که مدیر بنگاهی تحویلمان داد میگرفتیم: « تا همین اواخر چندتایی از این جور خانه ها بود اما آنها را خراب کردند و جایشان آپارتمان ساختند». اینجا بود که با خاطری غمبار به یاد نجفیان افتادم که می خواند: « کجاست اون کوچه؟ چی شد اون خونه؟ آدماش کجان؟ خدا می دونه». موضوع را با سارا ثابت ؛کارشناس معماری دفتر خدمات نوسازی بافت فرسوده محلات غرب منطقه 13 در میان گذاشتیم. او گفت: ساختمان های دارای ارزش معماری دودسته هستند؛ یک دسته ارزش معماری بالایی دارند و به ثبت رسیده و بودجه و متولی دارند و دسته دوم بناهایی که ممکن است هنوز در اختیار مردم باشند .این قبیل بناها به تخصیص بودجه برای ترمیم و آگاه سازی مالکان و تشویق به نگهداری از آنها نیاز دارند. از صحبت های این خانم کارشناس این طور استنباط میشود که نگهداری بناهای قدیمی برای مالکان آنها به صرفه نیست و آنها به ناچار از سر سودخواهی و منفعت طلبی اقدام به تخریب خانه های خود و احداث آپارتمان و مغازه و پاساژ به جای آنها میکنند و متأسفانه این روند در چند سال اخیر رو به شتاب گذاشته است. بالاخره راضی شدیم به دنبال یکی از همین خانه های معروف برویم. برای این منظور سراغ خانه پدرسالار رفتیم، لوکیشن سریالی به همین نام که در دهه 70 از تلویزیون پخش شد و از آن استقبال خوبی به عمل آمد. خانه پدرسالار در نزدیکی امامزاده یحیی تهران و در محله قدیمی و معروف عودلاجان قرار دارد که به نوبه خود دارای سرگذشت و حکایت های شنیدنی و جذاب زیادی است. خوبی این انتخاب این بود که بخش زیادی از مردم سریال پدرسالار را از تلویزیون دیده اند و سبک و نوع زندگی یک خانواده اصیل ایرانی را در آن شاهد بوده اند و به همین دلیل این خانه برای مردم خاطره انگیز است و بار نوستالژیک زیادی دارد. خانه پدرسالار حالا توسط سازمان فرهنگی، هنری شهرداری تبدیل به خانه فرهنگ شده است. بااین حال این خانه هم از آسیب و تخریب ناشی از تغییر و دست کاری در امان نمانده است؛ در وهله اول دیوار حیاط را برداشته و به جایش نرده آهنی گذاشته اند. به جای در چوبی هم در آهنی بزرگ نصب کرده اند که بر روی آن تابلوی « خانه فرهنگ امامزاده یحیی» دیده میشود. بخشی از کف حیاط برداشته و از نو کف سازی شده است. حوض بزرگ خانه هم جایش را به یک حوض خیلی کوچک دایره شکل داده است. بر روی دیوار داخلی حیاط هم نمونه هایی از کارهای هنری و دستی هنرمندان به چشم میخورد. جایجای در و دیوار خانه را هم تابلو زده اند: « مدیریت»، « کتابخانه»، « مهدکودک» و ... . جای شکرش باقی است که هنوز نمای آجری خانه، شیروانی، ستون ها، ایوان، درها و پنجره های ارسیدار با تزیینات و نقش و نگار هرچند کم رمق آن، با وجود مرمت و دست کاری متفاوتی که اخیراً روی آنها صورت گرفتهِ پابرجاست و هنوز میشود نمای هرچند نیمه کاره این خانه قدیمی را دید و باز هم لذت برد. در داخل نیز اتاق های محل سکونت پدرسالار و عمو مصطفی و آقا جلال و بقیه، به صورت نگارخانه و کلاس آموزشی و مهد و پیش دبستانی و سرویس بهداشتی درآمده است. در شرایطی که بناها و عمارت های تاریخی به سرعت در حال تخریب و تبدیل شدن به آپارتمان هستند و بعضی هم به حال خود رها و به محلی برای رفت وآمد کارتن خواب ها و معتادان و اذیت و آزار همسایه ها تبدیل شده اند، نگهداری خانه پدرسالار یا همان « خانه فرهنگ امامزاده یحیی» با همین وضعیت نیم بند هم غنیمت است، اما بهتر بود از سوی متولیان میراث فرهنگی و سایر ارگان های مسئول مورد مرمت و بازسازی قرار میگرفت و به صورت یک رستوران یا موزه تغییر کاربری میداد تا خیل مراجعان و بازدیدکنندگان مشتاق بتوانند این خانه را با همان نما و شرایط قبلی خود ببینند و لحظات خوش و خاطره انگیزی داشته باشند. ظاهراً همه ساله در ایام تعطیلات نوروزی مردم زیادی از سراسر کشور و در قالب تورهای تفریحی، یا به صورت شخصی برای بازدید از خانه پدرسالار مراجعه میکنند، اما تنها بخش دست کاری شده ای از این خانه خاطره انگیز را میبینند. هر اندازه تخریب و نابودی بناهای تاریخی و قدیمی تلخ و تأسف بار است، در عوض مرمت و احیای آنها دل انگیز و خوشایند است و تبعات مبارک و خجسته ای برای جامعه و مردم دارد.
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :