هفت تیرکشی با ماله

نویسنده داستان «داش آکل و کاکا رستم» در اولین سطر داستان میگوید «همه اهل شیراز میدانستند که داش آکل و کاکا رستم سایه یکدیگر را با تیر میزدند» ! اما دیگر از آن زمان ها خیلی گذشته و حالا دیگر نوبت تشکل های موجود در صنعت ساختمان است که سایه یکدیگر را با تیر بزنند؛ تشکل هایی که همگی بر مبنای قانون تشکیل شده اند و بعضا حتی برخی از آنها نظیر سازمان و سازمان مبنای قانونی یکسانی دارند ! اما برخی عوامل ( که منافع مادی و مالی بخش عمده آن است ) باعث فرار این تشکل ها از یکدیگر شده و دیگر سال هاست چشم دیدن هم را ندارند . از این طرف یکی داش آکل گونه سبیل تاب میدهد و دیگری کاکا رستم گونه از آن طرف کری میخواند ! این وسط هم هیچ کس به فکر جان و جان هایی نیست که دارند زیرسقفی لق لقو زندگی میکنند و هر آن امکان دارد خانه بریزد و همه زیر آوار بمانیم . اصلا معلوم نیست این مهندسانی که تخصص شان اتصال اجزای مختلف یک ساختمان است تا آن اجزا به خوبی به هم وصل شده و سازه محکمی تشکیل دهند ، چگونه نمیتوانند بعد از گذشت این همه سال ، ساختار های درونی صنف خود شان را به نحوی بچینند که اصطکاک ها به حداقل رسیده و همه چیز به خوبی ختم به خیر شود و نیازی به هفت تیرکشی نباشد.