به سلامتی اهالی صنعت ساختمان
بهار آمد بهار آمد، سلام آورد مستان رااز آن پیغمبر خوبان، پیام آورد مستان رادر آستانه سال جدید، که همین الآن دم دروازه اش ایستاده اید، یا از آن رد شدید، یا به هرحال دارید به اولین روز نوروز میرسید، خدمت شما مخاطبان عزیز پیام ساختمان عرض سلام و ابراز ارادت میکنم، سلامی به لطافت برگ گل های بهاری و ارادتی به سفتی بتن مسلح! امیدوارم سال پیش رو سالی باشد که همه مردم عادی و غیرعادی، مسئولان کشور و مدیران مرتبط با صنعت ساختمان، روشنفکران و اشتباهات سال 93 را تکرار نکند، بلکه با درس گرفتن از خطاهای گذشته، این دفعه اشتباهات جدیدی مرتکب شوند! علی ای حال، آخرین شماره پیام ساختمان در سال 1393 را کانهُ یک دسته گل تقدیم شما میکنیم. اصلاً شما فکر کنید این شماره از پیام ساختمان «پیک نوروزی» است، پس بزنید به بدن، به سلامتی اهالی صنعت ساختمان!عاقبت فرار از مدرسهیکی از دوستان مهندس، از قول یکی از کارگرانش که از اتباع بیگانه بود تعریف میکرد: یک روز صبح که با تعداد زیادی کارگر مثل همیشه کنار خیابان منتظر بودیم تا ماشینی نگه دارد و ما مثل مور و ملخ بریزیم سرش که ما را انتخاب کند و برای کار ببرد، یک دفعه یک خودروی گران قیمت توقف کرد و خانمی شیک پوش از آن پیاده شد. اولش همه فکر کردیم میخواهد آدرس بپرسد و برای همین هم کسی به طرف ماشینش حمله نکرد! ولی آن خانم بعد از پیاده شدن، نگاه عاقل اندر سفیهی به ما کارگرها انداخت و با هزار ادا و اصول به من اشاره کرد و گفت: شما بیاید لطفاً! من داشتم از فرط استرس سکته میکردم. به نزدیکش که رسیدم گفت: میخواهم کار کوچکی برایم انجام بدهید. من که حسابی جا خورده بود گفتم: خواهش میکنم در خدمتم. خلاصه سوار ماشینش شدیم و رفتیم به خانه اش. وقتی رسیدیم گفت: آقا چند لحظه منتظر بمانید لطفاً. بعد با صدای بلند بچه هایش را صدا کرد: پسر گلم، دختر عسلم! بیایید باهاتون کار دارم. من پیش خودم میگفتم با بچه هایش چه کار دارد دیگر؟ بچه ها که آمدند با دست به من اشاره کرد و به بچه هایش گفت: بچه های گلم این آقا رو میبینید؟ ببینید چه وضعی داره! دوست دارید مثل این آقا باشید؟ شما هم اگر درس نخونید اینطوری می شیدا! فهمیدید؟! آفرین بچه های گلم حالا برید سر درستون! بچه ها هم نگاه عاقل اندر احمقی! به من انداختند و گفتند: چشم مامی جون و رفتند! بعد آن خانم به من گفت: آقا خیلی ممنون، چقدر بدم خدمتتون؟ من هم که حسابی قاطی کرده بودم گفتم: نمیخواهید یک عکس از خودم به شما بدهم که اگر شب ها خوابشان نبرد به آنها نشان بدهید تا بترسند و بخوابند؟!!نتیجه گیری: لطفاً مسئولان آموزش وپرورش فکری برای ساماندهی کارگران اتباع بیگانه انجام بدهند!طرح هُلدینگ!میگویند مستأجری یک تومان به کسی داد و گفت در حق من دعا کن تا آخر سال 94 برای خودم خانه بخرم! مرد نگاهی به او و یک تومان انداخت و گفت: با این سر و وضعی که تو داری، فقط مانده مشخص کنی خانه ویلایی میخواهی یا پنت هاوس بالای برج! حالا حکایت ماست. با این وضع اقتصادی و گرانی خانه و رکود ساخت وساز، کم مانده ما هم رسماً اعلام کنیم که خانه دوبلکس دوست داریم یا تریبلکس! حالا از جدی گذشته، از آنجا که در اصلاح اوضاع اقتصادی، نیاز به همیاری و همراهی همگان است و یکدست صدا ندارد، پیشنهاد میکنیم همه نهادها و ارگان ها و اتحادیه ها و انجمن ها و سازمان ها، اعم از دولتی و خصوصی و تعاونی جمع شده و بروند در کار «طرح هُلدینگ صنعت ساختمان»! البته منظورم از «هلدینگ»، تجمیع و مشارکت و هم افزایی و این طور چیزها نیست، چون اگر قرار بود دعوت به تجمیع نتیجه بدهد لابد تابه حال داده بود. منظور این است که همه از جایشان بلند شده و لطف کنند صنعت ساختمان را هل بدهند تا بلکه چرخش بچرخد! درست مثل وقتیکه چرخ یک خودرو داخل جوی آب یا چاله ای میافتد و راننده خطاب به رهگذران میگوید: لطفاً دستی برسونید درش بیاریم! چون بعید است این چرخ پنچر با یک هل، مشکلش حل شده و راه بیفتد.هنوز آن مهندس ناظر نیافتمی!حکایت اول: حکیمی را پرسیدند: از مهندسان ناظر کدام به؛ آنکه تخلف بیند و گزارش کند و کار متوقف نماید و کارگاه به تعطیلی کشاند یا آنکه بیند و نادیده انگارد؟ حکیم گفت: تا خانه از که باشد و سازنده از برای که خانه سازد! اگر از بهر خود سازد، ناظری باید تا مو از ماست بکشد که سازه توووپ شود و از محکمی به الوند پهلو زند و اگر از بهر خلایق سازد ناظری باید یافتن که چشمانش سو نداشته باشد و نبیند و یا بیند و انگاری ندیده باشد! تا سازنده سود کلان کند و حالش را ببرد. گویند ازآن پس، هر سازنده ای را که پرسیدند چرا هزار هزار خانه نسازی از بهر خلایق، تا سود کلان کنی و حالش را ببری؟ گفتی: هنوز آن ناظر دلخواه که بیند و نادیده انگارد نیافتمی!حکایت دویم: زلزله زده خانه خراب شده ای را گفتند چرا پول بیش خرج نکنی تا تو را خانه ای بهتر سازند؟ گفت: ازآن رو که از سه مصیبت ترسم: اولین آنکه سرمایه ام را از کف بدهم با این قیمت ساخت، دویم آنکه در زلزله دیگر، خانه ام را از کف بدهم با این کیفیت ساخت! و سیم آنکه جانم را از کف بدهم از اطمینان به این سازندگان! سر دلبران از زبان دیگران!از خودم که پنهان نیست، از شما هم پنهان نماناد که وقتی وزیر راه و شهرسازی در همایش ملی الگوی توسعه پایدار و متوازن منطقه ای گفت: «توسعه پایدار منطقه ای نیازمند مدیریت نسبتاً مستقل محلی است و باید سطح مدیریت محلی را روزی در ایران به رسمیت بشناسیم؛ باید قانون تقسیمات کشوری و سطح این تصمیمات را تا حدی محدود کنیم و در یک محدوده جغرافیایی شاهد یکپارچگی مدیریت سرزمینی باشیم زیرا اگر مدیریت بخشی توسط شهردار، بخشی توسط دهیار یا بخش دیگر توسط فرماندار صورت گیرد شاهد عدم یکپارچگی مدیریت سرزمینی هستیم»؛ ما بیاختیار به یاد فدرالیسم اقتصادی افتادیم که اسمش بد است ولی به قول دکتر آخوندی باید خودش را روزی به رسمیت بشناسیم. زردی من از تو، سرخی تو از من، بوووووومگرامیداشت سنت های ایرانی و چیزهایی مثل چهارشنبه سوری خیلی خوب است. اگرچه در زمان داریوش و کورش یک بوته آتش میزدند اندازه یک خانه دوطبقه که باید از طریق پرش با نیزه از روی آن میپریدند و اصلاً به خاطر همین پرش بانیزه توسط ایرانیان کشف شد و الآن یک بوته توی بشقاب آتش میزنند و توی تراس از روی آن میپرند؛ ولی در عوض ما سروصدا و انفجار میکنیم توووووپ! هر بار هم هزاران نفر زخمی میشوند و ملت چند روز اعصابشان جلز ولز میکند. عده ای هم محض رفع تنوع بمب و نارنجک های دست سازشان را به در و دیوار شهر میکوبند و از این طریق به خلق آثار گرافیتی مدرن میپردازند. گفتیم انفجار، یاد نیروهای داعش افتادیم که چند روز پیش آثار باستانی موزه موصل را با پتک و دریل های برقی و مواد منفجره متلاشی و شهر تاریخی نمرود را با بولدوزر خراب کردند. به نظر میرسد این تخریب چی هایی که نمای شهرهای ما را زشت و کثیف میکنند نسبتی دور با آقایان ابوبکر بغدادی و ابوعمر الشیشانی و سایر نیروهای داعش دارند. خب مرض داری عمو جان؟ نکن این کارها را، این قدر چیزهای منفجر شونده این طرف و آن طرف پرت نکن، یک وقت دیدی با این انفجارها چیزهای زیبا و به دردبخور خراب و کنده شود! از ما گفتن بود.فصل بهارتان مبارکاینجانب، نهنگ دنیای روزنامه نگاری، چند سالی است که با صنعت ساختمان شوخی میکنم و گه گاه مرتکب طنز میشوم. در روزهای سختی که دهان همه فعالان صنعت ساختمان تلخ بود، سعی کردم شیرین سخن بگویم و نرمخویانه از امید به روزهایی بهتر برای همه بگویم و بنویسم. امسال با خوشی و تلخیاش و هر چه بود رفت و گذشت. معتقدم سالی که میآید خوش تر خواهد بود، اگر همه ما در کنار هم باشیم. ازاین رو فصل بهار و نوروز را به همه هم وطنان، به ویژه آنان که در حوزه صنعت ساختمان و امور زیربنایی فعالیت میکنند تبریک میگویم و سالی سرشار از شادی و زیبایی برای همه آرزو میکنم. باقی بقایتان . به امید دیدار تا سال آینده!
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :