هنر معماری در فیلم چکمه
فیلم چکمه(The boots) به نویسندگی و کارگردانی محمدعلی طالبی در سال 71 در ایران ساخته شد. از جوایز فیلم چکمه میتوان به جایزه «گلدن گیت» از سی و هفتمین دوره فستیوال سانفرانسیسکو و جایزه تماشاگران فستیوال وین و جایزه فیل طلای فستیوال هندوستان اشاره کرد. ماجرای فیلم ازاین قرار است:« سمانه با مادرش در یکی از محلات جنوب تهران زندگی میکند. او روزها به اجبار به محل کار مادرش در یک تولیدی میرود. شیطنت های سمانه باعث دلخوری مسئول کارگاه شده و مادر ناچار او را چند روزی در خانه تنها میگذارد و برای مشغول نگه داشتن سمانه، برایش یک جفت چکمه قرمز میخرد. در اتوبوس یکی از چکمه های سمانه گم میشود. مادر لنگه دیگر چکمه را دور میاندازد و پسرکی آن را مییابد، تا اینکه روزی سمانه پس از جست وجوی زیاد لنگه دیگر چکمه را پیدا میکند و به پسرک هدیه میدهد و ...». طالبی زندگی مادر و دختری از قشر فقیر را در بستر خانه های قدیمی و بافت فرسوده و معماری سنتی پایین شهر به تصویر میکشد. جریان فیلم در یکی از خانه های قدیمی با پیش بخاری و پنجره های بلند و حیاطی مشاع و زندگی گروهی که شور زندگی با بازی بچه ها در آن و دویدن سمانه شخصیت اصلی فیلم هنگام خریدن چکمه کاملاً به نمایش گذاشته میشود.کارگردان با فرازوفرودهایی زندگی سنتی را در بستر خانه ای قدیمی در زمستانی سرد به تصویر میکشد و در بیان مفاهیم و جریان روان زندگی این فیلم از معماری و هنر معماری که در بناهای قدیمی وجود دارد، کمک شایانی گرفته است.دست اندرکاران فیلم از زندگی در بافت قدیمی محله های پایین شهر در طول فیلم برداری میگویند و بازیگران از میان مردمی انتخاب میشود که در بافت قدیمی زندگی میکنند.در این فیلم که زندگی شخصی فقیر با تمام فرازوفرودهای آن با احترام آورده شده، تلاشی برای پوشاندن و یا بزرگ نمایی وجود ندارد، کارگردان از محل کار مادر سمانه با آنها همراه میشود، مبلمان شهری از آسفالت، سطل زباله، میدان ها، آب نما، پیاده روها و تیزرهای تبلیغاتی و خانه های بزرگ در دو سوی خیابان را پشت سر میگذارد و وارد محله ای میشود که در نگاه اول تمام ذهنیت از پایین شهر، فقر و بدبختی را در ذهن زنده میکند اما در ادامه تمام باورها از دیوارهای سخت سنگی و کف پوش های آسفالت و جوی بندیها را کنار میزد و تماشاگر را با خود از پس دیوارهای سیمانی و آجری و کف پوش های آسفالت زمستان های سرد عبور میدهد و ناگاه به اتاقی گرم و کوچک در میان خانه ای نسبتاً بزرگ وارد میکند، خانه ای گرم و صمیمی که شور حیات در آن به خوبی جریان دارد. خانه هایی با حیاطی بزرگ که چندین خانواده در آن زندگی میکنند و هر اتاق متعلق به خانواده ای است. دیوارها گچی، بالکن های یکسره که با چند پله حیاط های باغچه دار را به بنای یک طبقه ای متصل میکرد، تعریفی از خانه های محله های پایین شهر تا همان دهه های 70 تهران بود.درواقع وقتی یک بنا بتواند شرایطی را فراهم کند که جریان زندگی در بستر آن به نرمی جاری شود به شکلی که حتی در فیلم هم به تصویر کشیده شود و رسانه های خارجی نیز بتوانند آن را لمس کنند، میتوان گفت فیلم موفق بوده است. به گفته دست اندرکاران این فیلم، کارگردان در ابتدای کلید خوردن فیلم، خانه ای را در محلی که قرار است فیلم در آن ساخته شود اجاره کرده و دفتر کار خود را به آن محل منتقل میکند، بازیگران از محل ساخته شدن فیلم انتخاب میشوند، سایر بازیگران نیز هر روز مجبورند که به این محل رفت وآمد کنند، در این آمدوشدها و قرار گرفتن در محل حس آنچه اتفاق میافتد لمس جنس زندگی مردمی است که فیلم زندگیشان ساخته میشود.در نهایت در این فیلم از یک سو در معرفی مکان به عنوان پایه ای که فیلم بر روی آن ساخته شده در القا و انتقال مفهومی که نویسنده و کارگردان به دنبال انتقال آن به بیننده بودند، خوب عمل کرده است و از سوی دیگر در تمامی جنبه ها از قبیل فیلمنامه، کارگردانی، بازیگری تا بهره گیری از عناصر نور و رنگ توانسته است در معرفی گوشه ای از معماری ایران بعد از جنگ موفق عمل کند.
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :