خانه های جور واجور
خانه های جور واجور ناهید نیک بین از قدیم گفته اند، هیچ جای عالم ،آرام بخش تر از خانه خود آدم نمی شود. این خانه هر خانه ای می تواند باشد. می توان این خانه را یکی از ساختمان های زمان قدیم تصور کرد، همان خانه های قدیمیِ یک طبقه پر متراژی که گاه پنج دری و شش دری و... بودند و گاه فقط چند اتاق کوچک و بزرگِ تودرتو و یا کنار هم. در بیشتر این خانه ها خانوارهای مختلفی کنار هم زندگی می کردند. صاحب خانه مهربان شهری وقتی می دید که هم ولایتی هایش با هزار امید و آرزو ده را رها کرده اند و به شهر آمده اند ، برای اینکه هم کار خیری انجام داده باشد و هم خرج شهرنشینیِ خود را به دست آورد، با سخاوتمندی تک تک اتاق هایش را به آن ها اجاره می داد. مردهای این خانه ها صبح زود سرکار می رفتند و زن ها کنار حوض می نشستند و ظرف و لباس می شستند و تند غیبت دروهمسایه را می کردند و وقتشان را می گذراندند. گاه برای آنکه شوهرشان زن همسایه را به رخشان نکشد، آن قدر درودیوار را می سابیدند و اتاقشان را جارو می کردند که خانه از تمیزی برق می زد. آدم های شلوغ و شلخته هم کم نبودند، آن ها هم سرشان به کار خودشان بود. بچه ها بعد از خوردن صبحانه از خانه بیرون می رفتند و توی کوچه گل کوچک و لی لی و هفت سنگ و... بازی می کردند و سر ظهر خسته و گرسنه به خانه برمی گشتند. بعد از ناهار همه جای خانه سکوت بود و آرامش. غروب که مردها از سرکار برمی گشتند، خانه باز پر صدا و هیاهو می شد. هنوز شب به نیمه نرسیده، کم کم صداها مثل چراغ های اتاق ها خاموش می شد. با هجوم بیشتر مردم به شهر ، محله هایی با کوچه های باریک و تنگ به وجود آمد. امروزه خانه ها ، توی هوا رشد کرده اند. با شکل گرفتنِ ساختمانی به نام آپارتمان، دیگر آدم ها دغدغه حضور چند خانوار تو یک حیاط را ندارند. استفاده از یک سرویس بهداشتی و یک آشپزخانه مشترک حالا دیگرجزونقل مادربزرگ ها شده است. همسایه ها زیاد هم که با یکدیگر صمیمی باشند، توی راه پله ها تصادفی به هم بر بخورند، سلام و علیکی می کنند و از آلودگی هوا می گویند و ترافیک کلافه کننده و بعد به ساعت نگاه می کنند و عذرخواهی کرده و به دنبال کار خود می روند. کم واحدترین خانه ای که امروزه تو ذهن مجسم می شود، ساختمان چهار طبقه ای است که در هر واحد آن یک خانواده کم جمعیت زندگی می کند. در نگاه اول بی دردسر وبی حاشیه و خوش آب و رنگ . تجسم این خانه ها با شرایط و ویژگی های مختلف آن قدرها هم که باید سخت نیست. طبقه دوم درش را اصلاً رنگ نکرده است. از لکه های سیاه و قهوه ای رنگ که می شود حدس زد ، اثرانگشت های دست باشد ، شکل های جورواجوری روی در نقش بسته است. جاکفشی شکلاتی رنگش آن قدر بزرگ است که افراد برای رد شدن از آن پاگرد باید خودشان را کمی جمع وجور کنند. اگر از شانس بدشان در شب ، تایم روشنایی لامپ های راه پله نوبتم، حتماً نوک پا یا زانو و یا دست هایشان به آن می خورد که صدای لِق لِق جاکفشی که از بس همسایه ها به آن خورده اند، لَق شده ، درمی آید، و آن موقع است که آقای طبقه دوم بگوید: شصت پات نره تو چشمت. همسایه طبقه سوم به رنگ های روشن و شاد علاقه دارد. درش را کرم کرده است. پادری اش صورتی رنگ است. جاکفشی ندارد. خانم خانه کفش های ساکنین آن واحد را با سلیقه ای خاص ، منظم کناره های راه پله می چیند. رنگ در و رنگ جاکفشی طبقه چهارم قهوه ای روشن است. جاکفشی این طبقه گویی فقط یک دکور است. پایه ای برای قرار گرفتن گلدان ها بر روی آن. کفش ها همیشه تو پاگرد پخش و پلا هستند. گاه گاه که همسایه ها سرکیف باشند و بی کار ، در جلسه ای تو پارکینگ خانه باهم تصمیم می گیرند که بیشتر به فکر ظاهر راه پله ها باشند ، درها را در اولین فرصت رنگ کنند و جاکفشی ها و کفش ها را به داخل ساختمان ببرند. اما مشکل اساسیِ آن ها همان اولین فرصت است. پاگرد آخر که با دیواری نازک و دری آهنی از پشت بام جداشده ، به شکل یک سمساری کوچک درآمده است که همسایه ها هرچه خرت وپرت دورریختنی دارند، آنجا روی هم گذاشته اند. ساکنان طبقه اول دائم در حال عوض شدن هستند . سقف نصفی از خانه آن قدر کوتاه است که در حالت ایستاده سر به سقف می خورد و درزهای در و پنجره آن قدر باز است که دود اگزوز ماشین های همسایه ها تو خانه پرمی شود. فقط کسانی که آنجا را برای انباری و کارگاه اجاره می کنند، صدایشان در نمی آید که آن موقع هم ساکنین دیگر آپارتمان به تکاپوی بیرون کردنشان می افتند. دیگر میانجی گری های سنتی جوابگو نیست و باید به 110 زنگ زد . م أمورها روزها و شب های دیگر هم می آیند. روزهایی که زن وسواسیِ طبقه سوم تمام بالکن و پله ها را با سطل های پر از آب می شوید و همه جا را خیس و نم دارمی کند . نیمه شب هایی که پسر طبقه دوم در حمام هوس می کند صدایش را امتحان کند باز این اتفاق می افتد. آن موقع ها که 110 می آید، گزارش می نویسد و می رود. قائله مثل آتش زیر خاکستر می شود. به اندازه همه خانه های شهر می شود خانه مجسم کرد. وقت هایی که در ساعت استراحت ، سر ظهر یا نیمه های شب، همسایه ای دوست دارد برای مولودی ها و سوگواری ها، مهمانی پرشوری بدهد که شادی و غصه اش با مرثیه ها و ترانه های آهنگین در اکو پخش شود تا تمام افراد کوچه هم بشنوند ، و شب هایی که همسایه سرخوش بی خوابی به سرش می زند و با دوستانش جشن برپا می کند ، می توان پنبه ای توی گوش گذاشت و به خانه های جورواجور فکر کرد . به خانه هایی که می توانند محل آرامش باشند.
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :