معماری در فیلم سگ کشی
خویشاوندی سینما و معماری نگاهی به سگ کشی از منظر معماری و ساخت وساز تصویر خاکستری از معماری کارشناس کارگردان: بهرام بیضایی- محصول 1379 خلاصه داستان فیلم: ماجرای فیلم در اواخر پاییز 1367 تا اندکی پس از آن رخ می دهد. یک بانوی نویسنده ایرانی به نام گلرخ کمالی که متوجه می شود که شریک شوهرش با صحنه سازی، تمامی سرمایه شرکت را برداشته و به طور غیرقانونی از مرز خارج شده و شوهرش مانده با تمامی بدهی های شرکت و فشارهای طلبکاران. گلرخ وظیفه خود می داند به نجات شوهرش بشتابد و در پایان شوهرش را آزاد می کند و شوهرش به عنوان تشکر، طلاق نامه اش را به او می دهد. گلرخ تازه درمی یابد که همه این بازی صحنه سازی شوهرش بوده که با ترساندن و گریزاندن شریکش سرمایه شرکت را تصاحب کند و حالا با در دست داشتن رضایت شاکیان که گلرخ گرفته عملاً صاحب قانونی همه سرمایه است و قصد دارد به عنوان نخستین کار با منشی شرکتش برای ماه عسل به خارج از کشور برود. اما نقشه ناصر معاصر نمی گیرد، ... فیلم صرف نظر از معانی و مفاهیم سینمایی ارزشمندی که با خود حمل می کند از نظر بهره گیری از عناصر معماری و ساخت وساز در جهت انتقال مفاهیم موردنظر کارگردان نیز واجد ارزش است. سگ کشی از آن دسته فیلم هایی است که بیشتر داستان آن در فضاهای بیرونی می گذرد. فضاهای داخلی هم که در فیلم می بینیم در ارتباط با فضاهای بیرونی انتخاب شده اند. به طورکلی مجموعه ای از فضاهای معماری از بسیار مدرن (نگاه کنید به دفتر یا شرکت افرندنیا در فیلم) تا فضای بسیار سنتی (نگاه کنید به دکه حاج نقدی) و از بناهای تازه ساز تا قدیمی (بالاخانه منزل قدیمی در فیلم). نکته دیگر در فیلم سگ کشی، استفاده از عنصر ساخت وساز است. ساخت وساز مسکن و بنا در معنای مثبت آن، همواره نمادی از آفرینش، تولید و به عرصه رساندن یک محصول یا خدمت است. اما در معنای منفی ساخت وساز، به هم ریختگی ناشی از تلنبار شدن انواع مصالح ساختمانی، صدای جوشکاری و ضربات بی امان بر آهن که القاکننده حس ناامنی و بی اعتمادی است به بیننده منتقل می شود. مثلاً، هنگامی که به اتاق گلرخ در هتل محل اقامتش می نگریم، می بینیم که پنجره اتاق او به ساختمانی درحال ساخت باز می شود. گویی که اتاق به هیچ وجه حریم ندارد و جوشکاری، عبور وسایل و مصالح و کارگران در نزدیکی پنجره، حس تحت نظر بودن دائمی و به دنبال آن ناامنی و بی اعتمادی را به بیننده القا می کند. همچنین در فیلم می بینیم که حس شخصیت اصلی فیلم (گلرخ) از ساخت وساز و بلندمرتبه سازی هایی که هنگام حرکت تاکسی در خیابان می بیند، چندان مثبت نیست. اتومبیل در صحنه ای از خیابان نواب عبور می کند که یکی از مظاهر اصلی این تغییرات سریع ساختمان سازی و شهرسازی در تهران است. او برخلاف این مناظر که از برج سازی های تهران می بیند، احساس تعلق خاطر عمیقی به خانه محل زندگی خود دارد که حالا آن را از دست داده است. او آن قدر به خانه اش علاقه مند است که برای دیدن دوباره آن، بی محابا از اتومبیل پیاده می شود و بدون توجه به اطراف و شلوغی خیابان به سمت خانه حرکت می کند. بیضایی در سگ کشی از خانه استفاده استعاری جالبی هم می کند. بیشترین کاربرد استعاری خانه را در مخفی گاه همسر گلرخ (ناصر معاصر) می بینیم. در یک نمای لانگ شات و از دور، اتاقک روستایی را می بینیم که به صورتی تک افتاده در میان فضایی مسطح و دشتی سرسبز و وسیع قرار دارد. ما (بیننده) داخل اتاقک را نمی بینیم اما قرار است این اتاقک محل مخفی ماندن خوبی برای ناصر معاصر باشد، حال آنکه این چهاردیواری، محلی امن به نظر نمی رسد و به راحتی قابل دسترس است. به طورکلی در فیلم سگ کشی، تصویری خاکستری و تا حدی دلهره آور از معماری شهر به نمایش درمی آید و فیلم ساز با استفاده از تمهیداتی چون نور کم، ساختمان های بلند با رنگ تیره و نداشتن انسجام در کالبد معماری شهر، به خوبی این حس را به بیننده منتقل می کند.
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :