هویتی که از دست می رود
به جای کد 3708 نصرالله حدادی* بارها اتفاق افتاده که در برنامه های مختلف رسانه ملی دیداری و شنیداری ازمردم پرسیده ام: دوست دارید چه نوع خانه ای داشته باشید و بدون استثنا پاسخ شنیده ام: خانه ای که حیاط داشته باشد تا بتوانم در آن گل و گیاه بکارم، درخت داشته باشد، در آب حوضش ماهی های قرمز شنا کنند و چهاردیواری اختیاری باشد . وقتی می پرسم: آیا در گذشته، چنین خانه ای را به عنوان سرپناه داشته اید یا خیر؟ می گویند: یادش بخیر، خانه مادرم، پدرم، مادربزرگم، خانه ما در روستایمان، همین شهر تهران و همواره با آه و تأسف از چنین خانه هایی یاد می کنند. معماری ما از روزگار پهلوی دوم دربست فرنگی شده و در حال تاخت به سوی بی هویتی است . یقین دارم، چنانچه روند ساخت وساز در تهران چنین باشد که هست، نه از تاک نشان باقی خواهد ماند، نه از تاکنشان . تنها و تنها این ارزش افزوده کاذب و ویرانگر زمین در تهران است که صرفه اقتصادی برای ساخت وساز آپارتمان دارد و همگان را وادار می کند برای اندوختن پول برای مردم سرپناهی فراهم آورند که خانه های قدیمی را یکی پس از دیگری طعمه کلنگ نموده و قوطی کبریت ها روی هم قرار دهند تا بشوند آپارتمان و برای اینکه این نوع سرپناه را با این نام فرنگی نشناسیم، پیشنهادشده بود، نامش را بگذارند: کاشانه! متأسفانه با توجه به روند شهرنشینی و تخلیه روستاها به عنوان اصلی ترین مراکز تولید سنتی و خرد در سراسر کشور، برای آنکه روستانشینان نیز دارای زندگی مدرنی شوند و از پایتخت عقب نمانند ، توصیه به آپارتمان نشینی می شود .خودتان می توانید دریابید اینگونه زندگی شهری و آپارتمانی، باعث چه گسست های فرهنگی و عاطفی بین مردم شده و این گونه، آگاهانه یا ناآگاهانه، فرهنگ و روابط اجتماعی مردم را نشانه رفته ایم . نتیجه غایی و نهایی هم کاملاً مشخص است؛ بی هویتی و دوری گزینی از زندگی اجتماعی و روی آوردن به زندگی فردی . در کنار این نوع ساخت و ساز، نقش ویرانگر فضای مجازی را فراموش نکنید که مبلغ در خود فرو رفتن، تنها زندگی کردن، آماده خوری و بیگانگی با فرهنگ ملی و صدها آفت دیگر است. اگر صدسال پیش خانه های اعیان و اشراف شاه نشین و طنبی- به معنای اتاق پرکار و دارای انواع و اقسام هنرهای ایرانی در معماری مثل آیینه کاری، منبت کاری، معرق کاری، گچ بری و امثالهم- بود، خانه های افراد عادی و معمولی، دارای صندوق خانه، زیرزمین، باغچه با گل و گیاه طبیعی و درختان میوه دار بود و بچه ها امکان این را داشتند تا در سوراخ سنبه های فراوان خانه، قایم باشک بازی کنند، ورجه، وروجه کرده، به این سو و آن سو بپرند، در حیاط خانه، لی لی بازی و حتی به صورت دسته جمعی طناب بازی کنند، اما در داخل آپارتمان، حتی اگر دویست ، سیصد متر هم باشد، امکان چنین کاری وجود ندارد. این در حالی است که اگر خیلی همت کنیم، خانه ها حداکثر هفتاد هشتاد متری هستند و بچه ها، به جای گل و گیاه طبیعی، اگر نوع پلاستیکی و مصنوعی اش را در کنار خود نداشته باشند، با گیاهان از فرنگ آمده که حتی در تاریکی هم سبز هستند، هم نشین اند و تنها این دیوار است که در برابر آنها قد علم کرده و تنها راه سرگرمی، پناه بردن به کامپیوتر و تبلت و صفحه گوشی همراه است و نتیجه را دو دهه دیگر، در انتظار نباشید و امروز در کوچه و خیابان مشاهده کنید: هزاران جوان هدفون در گوش که مدت هاست فراموش کرده اند در خانه می شود دور هم بر سر یک سفره نشست، به دیدار دوست و فامیل رفت، چهره در چهره یکدیگر داشت، به صورت جمعی زندگی کرد و در این رهگذر، این فرهنگ عمومی ماست که قوام و دوام می گیرد و زبان، زایش دارد و مثل قرون و اعصار گذشته، حافظ ها، سعدی ها، فردوسی ها، مولوی ها، عطارها، نظامی ها، بهارها، پروین ها، شهریارها و... پا به عرصه وجود می گذارند و تنها با خود بودن و سر فروکردن در این بازی های تدارک دیده شده برای ما، آنچه رقم خواهد خورد، بیگانگی با خود و هرچه که در اطراف ما وجود دارد، خواهد بود و اگر امروز فکری نکنیم، برایمان فکر می کنند و طرح و برنامه می ریزند. سرک کشیدن به نحوه معماری و نوع زندگی کردن مردم، اگر مرا متهم به افکار دایی جان ناپلئونی و تئوری توطئه نکنند، بیگانگی با خویشتن خویش را در پی دارد و نسل کم طاقت، عصبی، چاق و فربه، مبتلا به انواع بیماری های مختلف را می پروراند. باور کنیم؛ روند رشد شهرنشینی و الگو گیری از نحوه زندگی دیگران، برای ما بهره ای ندارد و اگر باور ندارید، آن روز، دیر نخواهد بود. ایرانی، نحوه زندگی ایرانی را می خواهد برای رهایی از این قیدوبندها، باور کنید. *نویسنده و پژوهشگر تاریخ
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :