menu
جستجو
ورود

ثبت آگهی رایگان

معماری و موسیقی

هنر در مقیاس کلی از تعریفی واحد برخوردار است و آن رسیدن به تعالی روح است. آنجا که حواس آدمی در مسیری واحد به پرواز درمی آید، از جسم و ماده عبور کرده و در اوج معنا زیبایی را استنباط می کند، در واقع هنر به وقوع پیوسته است. به همین دلیل اگرچه ما هنر را در قالب های مختلف به لحاظ بصری، شنیداری، نوشتاری و غیره تفکیک می کنیم اما در اصل همگی آنها در تبعیت از سرشتی یکسان به وجود آمده اند. بارزترین تعریف و خصیصه ای که در بطن هنر نهادینه شده، به حتم تناسبات موجود در محصول آن است و هرچه تناسب در موجودیت پدیده ای ریشه دارتر باشد درک ذهن از زیبایی آن بیشتر است. این مشخصه نه تنها ابعاد و اندازه ها بلکه رنگ، عمق، صوت، هارمونی و غیره را دربرمی گیرد. هرچند در ظاهر مفهوم تناسب در موسیقی نسبت به دیگر جلوه های هنری بیشتر جریان داشته و قابل درک است و به باور شوپنهاور که معتقد است همه هنرها می خواهند به مرحله موسیقی برسند، بااین حال بعید به نظر نمی رسد مثلا یک اثر معماری از آنچنان عناصر متناسب قوی و ملموس در بیان پیام خود برخوردار باشد که این استنباط را تحت تأثیر قرار ندهد. چراکه موسیقی و معماری هر دو از ماهیت معنوی و مادی، به صورت توأم برخوردارند؛ حقیقت یک اثر موسیقی را نمی توان درک کرد مگر توان تداعی معانی و تشخیص بصری و هندسی از اصوات داشت و به همان میزان معماری نیز قابل فهم نخواهد بود، اگر نتوان ریتم، فاصله و سکوت فضاها را لمس کرد. گوته معتقد بود یک فیلسوف برجسته از معماری به مثابه موسیقی منجمد سخن می گوید. باوجوداینکه ارتباط درونی بین دو مقوله معماری و موسیقی یک پیوند ذهنی است که در مفهوم انتزاعی شناخته می شود اما درعین حال آنقدر واقعی است که اگر کسی نتواند با هرکدام از این دو ارتباط برقرار کند، بی شک قادر به درک دیگری نیز نخواهد بود. ریاضی و زمان دو عامل قدرتمند و مشترک در تبیین پیوند میان موسیقی و معماری هستند. اگر معماری وابسته به عرض، طول و ارتفاع است، اصوات نیز در تبعیت از همین عوامل بر مخاطب تأثیر می گذارند. فاکتورهایی که در ترکیبی متناسب و بستری آرام از زمان به آمیزش طلایی می رسند. مخاطب درون فضای معماری گام برمی دارد و هرچه پیش تر می رود در مرز عینیت و ذهنیت به درک گام های بعدی از موسیقی اثر نائل می گردد. آری درست همانطور که درک یک اثر موسیقی به برداشت عینی از سلسله مراتب فضای موجود می انجامد و این همان مفهوم و زبان مشترکی است که هدف نهایی هنرمند از آفرینش فضای موسیقی یا معماری به حساب می آید. حرکت مخاطب در امتداد زمان و رسیدن به چشم اندازی که هم در معماری و هم در موسیقی رقم خورده است. یانیس زناکیس شاگرد لوکوربوزیه در کتاب موسیقی و معماری خود با اتکا بر علم هندسه به انطباق و اشتراک این دو هنر پرداخته است. عناصر معماری از بازشوها و مصالح و تناسبات مابین آنها در نما گرفته تا دیوارها و تقسیمات و پله در فضاهای داخلی، متریال، رنگ و بافت، همگی به مثابه نت هایی هستند که هم نشینی و هم جواری آنها با یکدیگر منجر به تعریف مفاهیم ریتم، نظم، عمق، فاصله، تداوم و حتی سکون در فضایی منحصر به اثر می گردد؛ به این ترتیب همان گونه که یک اثر موسیقی تنها با اتکا بر نت های به تحریر آمده روی کاغذ قابل فهم نیست، عناصر معماری نیز هرگز از روی نقشه قابل ادراک نخواهد بود و نیازمند درک متعالی به تعاقب حضور یک انسان در فضای معماری هستند تا وی در این لایه ها جاری شده و نت های موجود را از بعد مادی و معنوی استماع کند. همین اتفاق در فرآیند موسیقی نیز رخ می دهد تا مخاطب در اعماق ذهن، به درک ابعاد خطوط و احجام یا نقاط اوج و فرود اصوات واصل نگردد به درک فضای موسیقی و معنای لایه های موجود و منظور و هدف جریان نت های متشکله دست نخواهد یافت. درک کشش نت ها، فواصل میان پرده ها و حتی سکوت های مکرر و نامکرر که چون فضاهای مکث در معماری عمل می نمایند همه و همه مخاطب را به سوی چشم انداز و هدف نهایی اثر هدایت می کند. منظری که سرانجام همه عناصر و نت ها در آن به تعادل می رسند و مخاطب که گویی به تقدسی ناب دسترسی یافته است، نفسی عمیق کشیده و حقیقت اثر را در آغوش می کشد.

انتهای خبر/پیام ساختمان

چاپ شده در هفته نامه پیام ساختمان شماره 238

فهرست مطالب شماره 238

این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :

دیدگاه خوانندگان :


دیدگاه خود را به اشتراک بگذارید

صفحه اصلی خانه
×