آب از دستمان رفت
زمان انتظار به پایان رسید، حالا هرقدر دلتان می خواهد آب روی ماشین هایتان بریزید، به جای جارو، شیلنگ آب پرفشار را در دست بگیرید، هم جارو کنید و هم بشویید، می بینید چه هوای لطیفی اطراف خود به وجود می آورید! آب ندارید؟ چرا؟ خب از همان آب هایی که دور می ریختید بردارید! خجالت نکشید، اگر هم کسی اعتراض کرد، بگویید: به تو چه؟ آب مال خانه خودم است، پولش را می دهم، هرقدر باشد، فضولی بس است، یعنی موقوف. گردنم قطور است، صدایم کلفت است، بازوهایم ستبر است. آدم با دیدن این صحنه ها به جای خنده دلش می خواهد گریه کند. واقعیت را تازه دریافته که آب توی سد نداریم. با شنیدن این واقعیت عنوان می کنند که چرا دروغ می گویید آب نداریم؟ این هم یک سیاست جدید است؟ پول بیشتر می خواهید؟ خب داریم پول می دهیم، هرقدر که بخواهید. آقا من هرروز باید خوب دوش بگیرم، شامپوهایم را از چین و ما چین که نیاورده ام، مال فرانسه است، با عطر پرخاطره، حالا می فرمایید بروم کجا که آب به سر و تنم بریزم؟ یادتان هست سال هایی را که تن به آب چشمه می زدیم؟ زیر باران قدم برمی داشتیم، تابستان ها روزی سه چهار بار آب از شیر سر حوض به سر و تن می ریختیم. یادتان هست وقتی خیلی گرم می شد تا جایی که یخ بزنیم آب به سر و تن می ریختیم؟ روزگار است دیگر... همیشه بعد از ولخرجی و اسراف، تنگی و نداری و ظلمت و دست تنگی از راه می رسد. هنوز هم جا هست برای ندامت و نگرانی و ترس از فرداهایی که ممکن است چشمه و آبشار کوهسار و رودهای شیرین آب تبدیل به یک خاطره دور بشود. آنچه دردآور است و نمی توان فراموش کرد آخرین برداشت های آماری نسبت به وضعیت کشورهایی است که در مناطق خشک و به عبارتی قرمز قرار دارند و گربه نقشه ایران درست در رنگ قرمز قرارگرفته است و آخرین خبرهای تأییدشده هم حکایت از این دارد که در صورت توجه نکردن عموم مردم و به ویژه آن هایی که می گویند پولش را می دهم به کسی مربوط نیست و مصرف بی رویه آب در آینده ای نه چندان دور با خشک شدن زمین ها و بیابانی شدن شهرها و روستاها، باید انتظار باد و خاک و ریز گردها را در سرزمین تاریخی ایران داشته باشیم! بی گدار به آب نزنیم برای باور کردن اینکه آب و آبیاری و استفاده از آب در دیروز و امروز ایران تا چه اندازه اهمیت داشته و دارد، باید به این هم اشاره کنیم که از معروف ترین قنات های ایران، به ویژه ژرف ترین ها باید از قنات یزد نام برد که 100 کیلومتر طول دارد و قنات مشهور گناباد که 2500 سال تاریخ ایران را تجربه کرده است، با هدایت آب به 2 هزار هکتار زمین کشاورزی و قنات اکبرآباد واقع در فسا که بازهم قدیمی ترین های آب رسانی شهری و روستایی بوده است، همچنین قنات معروف و بزرگ اراک به نام اکبرآباد و در همین مسیر ازجمله قنات معروف قنات اردستان است که 8 قرن تاریخ را در خود حفظ کرده است. همان گونه که می دانیم قنات در طی طریق و راه های رفته از چاه هایی بهره می برد که دسترسی برای تعمیرات و لایروبی را در میانه های مسیر امکان پذیر می کند که برای مثال می توان چاه های مسیر قنات شهر قدیم کیش را به بیش از 200 مورد به تماشا نشست. فاصله این چاه ها به حدود 16 تا 18 متر می رسید، اما سطح زیرین قنات ها و سقف کانال ها هم از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است که از هدر رفتن و تبخیر آب جلوگیری کند و این گونه آب با زحمات شبانه روزی در اختیار مردم شهرها و روستاها قرار می گرفت که قدر دانستند و تغییر لوله های فلزی و پلاستیک در شهرهای امروزی و ازجمله تهران و آمدن آب از طریق لوله ها به حمام و آشپزخانه و دیگر بخش های خانه باغ ها، خانه ها و آپارتمان ها باعث شد تا آن زحمات به فراموشی سپرده شده و انسان امروزی تهرانی و شیرازی و کرمانی و... به اصطلاح بی گدار به آب بزند و زمین آسفالت خیابان را با این آب تصفیه شده بشوید و به امروز برسد که با ترس از فردای خطر بی آبی تن همه مان بلرزد و به تشویش درآییم و تماشاگر دیگرانی باشیم که هنوز به باورشان نمی آید ما در نقطه قرمز جهانی ازنظر آب و آبیاری قرار داریم، نقطه ای که باید بترسیم. زمین تنها سیاره آبدار و بازهم از آب بگوییم، آب، مائده ای که در هیچ کدام از سیارات دوروبرمان هنوز هم پیدا نشده، نه در عطارد، نه در زهره، در مریخ هم پیدایش نیست، تا آنجا که عکس ها و تحقیقات نشان می دهد در مشتری هم قطره ای آب دیده نشده، می ماند زحل و اورانوس، نپتون و پلوتون، که فعلاً خبری نیست که نیست، بله ستاره هایی هم هست که میلیون ها سال نوری با زمین فاصله دارند، صدها سال باید تحقیق و تفحص کرد، نسل به نسل، اما فعلاً فقط این کره زمین است که دریا آب دارد، اما آب شور، برای شیرین کردن هر یک لیترش کلی پول می طلبد. پول یعنی طلا، همه می دانیم پشتوانه پول طلاست، پس باید طلا داد و آب آشامیدنی خرید، نه آب شیرین که از چشمه ها بیرون می آید. آب شیرین شده با نیروی انسانی، لوله ها، ماشین آلات با گران بهاترین محصولات شیمیایی. حتماً می دانید که پدرها و پدربزرگ های ما با چه سختی ها و مرارت ها و شکافتن در دل زمین آب گوارا و سالم را به طرف روستاها و شهرها هدایت می کردند، نه در جوی و نهر و رودخانه، در هزارتوی قنات ها، در دل شهرهای کویری و حتی در دل کوه و جنگل و دشت و باغ ها و راغ ها. زمانی نه چندان دور قصه ای بود که در آن روزها از جرعه ای آب در بیابان حکایت می کرد، فیلمی هم از روی این قصه ساخته شد بانام قشنگ و رؤیایی نوشیدنی سرد در اسکندریه که 100 دقیقه تمام از حس غریب و دردناک تشنگی می گفت و در نزدیکی لحظه های پایانی، آدم های دردکشیده از تشنگی و بی آبی که در سراب آب گمشده بودند، ناگهان به چشمه بزرگ آب می رسیدند، باور نمی کردند، فکر می کردند باز سراب است، اما سراب نبود، برای آب این نوشیدنی زندگی ساز زانو زدند، به تصویر خود در آب نگاه کردند وقتی مطمئن شدند سراب نیست تازه و بار دیگر تشنه شان شد و این بار لب تفتیده به آب زدند و حس زندگی را دگربار تجربه کردند. بدون غذا می توان روزها دوام آورد، بدون آب و در تشنگی هر کس لحظه هایی، ساعت هایی و شاید روزی مقاومت می کند اما خیلی زود می شکند. آب واقعیت زنده بودن و زندگی است، مائده ای بهشتی، بی رنگ و شفاف و گران بها که آن سویش را می توان دید. و بازهم فراموش نکنیم آب خوشبختی است، نه خود زندگی است، حتی اگر شاگرد مغازه های سخت کوش دو طرف خیابان ولیعصر یا حافظ و نیز پیروزی چهارراه معروف کوکاکولا و منطقه نبرد هرروز و هر ساعت به سفارش استادهایشان برای خوشامدگویی به رهگذران در حال خرید، شیشه های قدی و بزرگ را همراه با کل پیاده رو جلوی مغازه با شیلنگ آب تصفیه شده شهری بشویند و این حرکت را ساعت به ساعت تکرار کنند و در مقابل اعتراض شما همان جمله معروف را به زبان بیاورند که آب مغازه خودمه، اختیارشو دارم، پول شو می دم!
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :