شکل جدید بدمسکنی در تهران
نواقص سیاست ها و محرک های نوسازی بافت فرسوده تهران، طبق مطالعات تازه، شکل سوم «بدمسکنی» در 8 منطقه فقیرنشین را به صورت محسوس سبب شده است. در مناطق به شدت فرسوده، «اتاق نشینی» در قالب سکونت 4 تا 8 نفر در یک اتاق، سهم 5 تا 25 درصدی از جمعیت ساکن در این مناطق را پیداکرده است. 7 اشکال سیاستی ازجمله ناتوانی دولت و شهرداری در جلب مشارکت قوی مالکان برای مهار نیروی ضد نوسازی و همچنین شهرت اجتماعی نامطلوب محله های کلنگی، به تمرکز غالب کم درآمدها در هسته فرسوده پایتخت دامن زده است. به گزارش پیام ساختمان، خطای تشخیص 10 ساله از سوی دولت و شهرداری تهران در «نحوه ورود به بافت فرسوده برای ایجاد تغییر مثبت به نفع ساکنان»، شیوع نسل سوم «بدمسکنی» در پایتخت را موجب شد. نتایج چهار مطالعه جداگانه از سوی استادان اقتصاد شهری، شهرسازی و جامعه شناسی درباره «کیفیت زندگی» در مناطق فقیرنشین و محله های فرسوده پایتخت نشان می دهد: مجموعه اقدامات حمایتی دولت و شهرداری تهران برای نوسازی محدوده حداقل 3000 هکتاری بافت فرسوده پایتخت، چون که در «مسیر بیراهه»، طراحی شد و به اجرا درآمد، به جامعه هدف اصابت نکرده است. دو نهاد متولی نوسازی بافت فرسوده در دولت و شهرداری تهران به دلیل ناتوانی در انتقال مفهوم «خطر فرسودگی محله های کلنگی برای ساکنان»، در «جلب مشارکت» مالکان برای نوسازی ناکام بوده اند و درنتیجه«صداهای خاموش» نیروهای اجتماعی ضد نوسازی که عملیات تخریب و اصلاح کالبدی این محله ها را به زیان خود می داند باعث شده فرآیند بازآفرینی محله های فقیرنشین پایتخت با کندی پیش رود. اما «اغتشاش مفهومی» و «مقاومت اجتماعی»، همه موانع فرسوده زایی محسوب نمی شود بلکه «خلأ نهاد تجمیع کننده اقدامات 30 کنشگر در عرصه بافت فرسوده»، «بازدهی ضعیف بسته های مالی مشوق نوسازی» و درعین حال «فساد پنهان در برخی مبادی صدور مجوز و اعطای تسهیلات»، باعث شده برآیند اقدامات صورت گرفته برای محله های فقیرنشین شهر تهران، نتیجه عکس بدهد. در حال حاضر نسل سوم جامعه «بد مسکن» به شکل «اتاق نشینی»، مرحله بدتر از «اسکان غیررسمی» تحلیل می شود که به دلیل شدت فقر در این مناطق، وارد مرحله «اسکان نایابی» شده است. نسل سوم «بدمسکنی» به صورتی است که چون جمعیت فقیر حتی توان مالی برای «حاشیه نشینی» در سکونتگاه های غیررسمی اطراف شهر را ندارد، «اتاق نشینی» به شکل چند خانوار در یک اتاق را ترجیح می دهد. علت اولیه عدم اصابت مشوق های نوسازی بافت فرسوده به گروه های هدف –فقرا و بینوایان شهری- به اغتشاش مفهومی برمی گردد. بافت فرسوده، از نگاه دولت و شهرداری، مفهوم متضاد با آنچه فقرای ساکن در این محله ها درباره بافت برداشت می کنند، دارد. ساکن یک محله ضعیف و فرسوده شهر که در گروه فقرای شهری طبقه بندی می شود، وضعیت موجود را به دلیل مالکیت بر حتی یک اتاق و سکونت در پایتخت با هر شرایط ولو وخیم محله ای، «مطلوب» برای خود می داند و درنتیجه، فراخوان سیاست گذار برای جلب رضایت به تخریب محل سکونت، برای این گروه از مالکان بافت فرسوده، از نگاه این ساکنان شهر، «بی معنا» توصیف می شود. آنچه دولت های محلی و مرکزی با استناد به آن، مناطق فقیرنشین شهر را خطرناک برای ادامه سکونت تعبیر می کنند، منطقه یک پایتخت را به مراتب خطرناک تر نشان می دهد. فرآیند تخریب و نوسازی بافت فرسوده به عنوان یک اتفاق بزرگ در شهر تهران، مداخله ای است که یک گروه موافق به عنوان منتفعان نوسازی و درعین حال، یک گروه مخالف که احساس ضرر می کنند، به همراه دارد. گروه مخالف که تصور زیان بینی از نوسازی دارد یا حتی به شکل واقعی ممکن است از این فرآیند، آسیب اقتصادی ببیند، به ابزارهای قدرت برای اعمال مخالفت با نوسازی محله ای، مجهز است که به این ترتیب، «صدای خاموش» اما اثرگذار در مانع تراشی برای نوسازی مؤثر بافت فرسوده محسوب می شود. خطای تشخیص در نحوه ورود به بافت و اشکالات مشوق های نوسازی، بهبود اوضاع بینوایان شهری با اجرای سیاست ها را ناکام گذاشته است. 8 منطقه فقیرنشین پایتخت که مناطق فرسوده شهر به حساب می آیند، برحسب تأثیرپذیری از مشوق ها (محرک های نوسازی ارائه شده از سوی دولت و شهرداری تهران)، به 5 دسته تقسیم بندی شده اند که به ترتیب شامل مناطق «بی تفاوت به محرک ها»، مناطق «اثرپذیر از محرک ها»، مناطق «بی تأثیر از محرک ها»، مناطق «با اثرپذیری کم» و مناطق «بافت تاریخی شهر» می شود. در دسته اول، مالکان بافت فرسوده با عواملی غیر از محرک های نوسازی، مشغول بازآفرینی شهری هستند. در دسته دوم، اوضاع نوسازی به واسطه محرک ها، بهتر از زمان قبل از ارائه محرک ها بوده و در دسته سوم، وضعیت نوسازی چه قبل و چه بعد از ارائه محرک ها، با سرعت کند همراه بوده است. در دسته چهارم نیز اوضاع، اندکی بهتر شده است. در بافت تاریخی نیز اتفاق آن چنانی بروز نکرده است. محرک های نوسازی بافت فرسوده که طی 10سال اخیر به دو شکل «تسهیلات بانکی نوسازی» و «واگذاری رایگان تراکم ساختمانی» از طرف دولت و شهرداری، در بافت فرسوده توزیع شده است، تأثیر مورد انتظار از بابت بهبود چهره اجتماعی بافت و حتی نوسازی کالبدی مطلوب را نداشته است. عدم موفقیت مؤثر در تحریک نوسازی بافت فرسوده با تسهیلات بانکی، ناشی از «ممنوعیت پرداخت تسهیلات به املاک بدون سند و دارای مشکل حقوقی و ثبتی» بوده و درعین حال، بوروکراسی ناکارآمد در پرداخت وام نوسازی بافت فرسوده، یارانه های کاغذی نرخ سود تسهیلات نوسازی که عملا تسهیلات با سود بیش از 20 درصد را مقابل سرمایه گذاران ساختمانی و مالکان بافت قرارداد. از طرفی، تراکم ساختمانی رایگان نیز در برخی مناطق فرسوده که ممنوعیت افزایش ارتفاع ساختمان ها (بافت تاریخی) وجود دارد، عملا کارگشا نبوده است؛ به طوری که نرخ بازدهی این نوع مشوق و تسهیلات غیر ریالی نیز 25 تا 30 درصد ارزیابی می شود. حجت میرزایی مانع بعدی را «وابستگی بینوایان ساکن در مناطق فرسوده پایتخت به کاربری درآمدی محل سکونتشان» اعلام کرده است. مانع هفتم در بهسازی وضع اجتماعی جامعه بد مسکن پایتخت را می توان«شهرت اجتماعی نامطلوب» در این محله ها معرفی کرد. در محله های فرسوده پایتخت، به دلیل نبود مشارکت بالای مالکان در نوسازی، از یکسو، بخشی از فقرا و بد مسکن ها، همچنان در این مناطق ساکن هستند و از سوی دیگر به دلیل همین نوسازی غیر مشارکتی، ساکنان قبلی بافت، بعد از نوسازی، امکان برگشت به محله را پیدا نمی کنند. اولین راهکار، تمرکز سیاست گذار بر جلب نظر «فرزندان مالکان بافت فرسوده» به عنوان «سرمایه اجتماعی پیش برنده» است. فرزندان خانوارهای بد مسکن و بینوای شهری به دلیل تمایل به تغییر شرایط بد به اوضاع مطلوب، می توانند به عامل اصلی فشار برای نوسازی تبدیل شوند. راهکار دوم بازنگری در مشوق ها و اصلاح فرآیند تسهیلات دهی است. راهکار سوم نیز اولویت بخشی به افزایش سرانه های خدماتی و رفاهی در بافت های فرسوده در کنار نوسازی مسکونی است. اساتید شهر، راهکار چهارم را به شکل سلبی معرفی می کنند و آن، پرهیز دولت از مداخله گسترده در بافت به شکل تجمیع بیش از 5 پلاک است.
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :