دوست ندارم کسی به خانه مان دید داشته باشد
امروزه با افزایش روزافزون جمعیت شهری و قیمت زمین، ساخت و ساز آپارتمان و زندگی آپارتمانی مقرون به صرفه تر شده است. بیشتر ما حداقل یک بار زندگی در محیط بسته آپارتمانی را تجربه کرده ایم و از معایب و مشکلات آپارتمان نشینی آگاهیم. یکی از عمده معایبی که بیشتر مردم از آن گله مند هستند، بسته بودن فضای آپارتمان است. طراحی نامناسب و عدم هماهنگی آن با فرهنگ ایرانی مشکلات عدیده ای به وجود آورده است متن زیر گفتگویی است با پسری 22 ساله و دانشجوی نرم افزار کامپیوتر با برادر کوچک ترش که او هم دانشجوست در خانه پدر و مادرشان که در طبقه نهم برجی در تهران سکونت دارد. او بیشتر زمان روز را در داخل خانه میگذراند و تنها برای حضور در کلاس های دانشگاه یا برخی ضروریات از خانه خارج میشود. وی در مورد خانه و معماری و علایقش صحبت میکند زندگی در برج چگونه است و دوست داشتید چگونه باشد؟ برج یعنی همزیستی مسالمت آمیز دریک فضا. دوست داشتم فضاهای تفریحی مثل استخر، میز بیلیارد و حلقه بسکتبال در برج داشته باشیم که در زیر خیلی از برج ها طراحی میکنند ولی متأسفانه 300 متر فضای لابی ما را غیرقانونی تبدیل به دو واحد مسکونی کرده و به مردم فروخته اند. من دوست دارم زندگیام تکنولوژیک باشد و با دانش روز پیش بروم ولی از آن طرف هم روزی یک ساعت فعالیت ورزشی هوازی داشته باشم و فضایی برای این فعالیت. به نظر شما آیا افراد خانواده در خانه خود نیازمند فضایی شخصی هستند؟ چرا؟ این فضا الآن چگونه است؟ سال دوم دبیرستان هنوز تخت دوطبقه اتاقمان قابل استفاده بود ولی بعد که بزرگ شدم و روی تخت جا نشدم، مجبور شدم اتاق را ترک کنم و به اتاق پذیرایی بیایم. حدود یکسالی است روی زمین میخوابیدم که سخت بود. نه اینکه چرا بقیه روی تخت میخوابند و من روی زمین. به خاطر اینکه جای خوابم مناسب نبود. پدرم مدام ناراحت میشد که چرا نتوانسته یک خانه سه خوابه بگیرد، چون بالأخره بچه هایش بزرگ میشدند. الآن برایم یک تخت تاشو گرفته اند که گوشه اتاق پذیرایی است و میز پذیرایی هم شده میز کارم و تحصیلم و همه چیزمن. من الآن یک اتاق دارم، اتاقی بیدروپیکر با مرزهای ذهنی که فضای خصوصی محسوب نمی شود. گاهی پیش آمده که نشسته بودم و سرزده 4-3 نفر میهمان آمده اند. خوب باید چه میکردم؟ نمیشود به مردم گفت نیایید . بداخلاقی کردن برای مادرم هم که فایده ای نداشت. با اینکه جمع وجور کردن میزم 45 دقیقه وقت میگیرد این کار را انجام میدهم. خیلی پیش میآید که از فضای خانه خسته شوم. گاهی برنامه میریزم که 4 ساعت کار کنم ولی سر نیم ساعت خسته میشوم و میروم سراغ سرگرمی. اگر اتاق شخصی داشتم فضای خواب و بیداریم هم تغییر میکرد. الآن چون تختم کنار تلویزیون است تا 2 نیمه شب بیدارم ولی در آن صورت میتوانستم به اتاقم بروم و کتابم را بخوانم و برای رفع خستگی به فضای تلویزیون برگردم. داشتن اتاق شخصی این حسن را هم دارد که کمد وسایل و لباس هایم از برادرم جدا میشود. برداشت ما دو تا از مفهوم نظم یکی نیست و واقعاً دوست داشتم لوازم زندگیمان از هم جدا بود. اگر این فضا را داشتم دلم میخواست از آن، فضایی کامپیوتری بسازم و دوست دارم مثل برادرم که عکس متفکران را روی دیوار اتاقش زده است، من هم عکس فعالان حوزه فناوری را به دیوار بزنم، کاری نمیتوانم بکنم چون اتاق من، بخشی از اتاق پذیرایی است. همین تخته وایت بردی هم که گوشه اتاق گذاشته ام وقتی میهمان بخواهد بیاید باید برداشته شود و جای میخ هایش قاب عکس بزنم. دلم میخواست اتاقی داشته باشم با یک پروژکتور بزرگ که این نمایشگر کوچک لپ تاب، چشمم را اینقدر اذیت نکند. آیا خانه نیازمند فضایی برای روابط خارج از حوزه خانواده (فامیلی، کاری، دوستانه و...) هست؟ این فضا چگونه باید باشد؟ چگونه هست؟ کرج که بودیم خانه بزرگی داشتیم ولی تهران که آمدیم و در این خانه ساکن شدیم سبک زندگیمان کلا عوض شد. میهمانیهای بزرگ ماهیانه ای که در کرج داشتیم را دیگر نداریم. اوایل مادرم از آشپزخانه ناراضی بود. آشپزخانه آنجا به اندازه اتاق پذیرایی اینجا بود. او فکر نمیکرد بتواند در اینجا زندگی کند و تکان بخورد ولی عادت کرد و الآن بعد از 7 سال فکر میکنم راضی است. قشنگ آن را چیده و قفسه بندی کرده است. برخی معتقدند خانه، بخش های خصوصیای دارد که نباید در معرض دید و دسترس دیگران باشد. آیا شما موافقید؟ این فضاها کدامند؟ به نظرم آشپزخانه این حالت را دارد. گرچه خود من طرفدار آشپزخانه اپن هستم ولی فکر میکنم در خانه را که باز کنی نباید آشپزخانه روبه رو و جلوی دید باشد. به نظرم این خوب نیست. دلم میخواهد طراحش را کتک بزنم. حالتی که الآن خانه ما دارد همین است که خوشم نمیآید. از اتاق پذیرایی هم نباید دید به آشپزخانه وجود داشته باشد، نباید معلوم باشد داخل آن چه خبر است. ضمناً دیده شدنش از رسمیت فضای پذیرایی هم کم میکند. آشپزخانه اگر در چشم نباشد آدم کمتر به فکر رفتن و خوردن و بیماری یخچال گردی میافتد. بهتر بود اتاق پذیرایی و هال یا فضای خودمانی هم از یکدیگر جدا بودند و از پذیرایی به داخل آن دید نداشت. در خانه ما، اتاق پدر و مادرم، چنین فضایی است. پدرم تاکید دارد دوستانتان را آن اتاق نبرید. ما حس میکنیم با غریبه ها آنجا نباید برویم حتی اگر خودشان نفهمند. از داخل فضای هال و پذیرایی ما اتاق خواب ها معلوم است خصوصاً اتاق خواب برادرم و کمتر اتاق خواب پدر و مادرم. فضای خواب نباید در امتداد فضای عمومی باشد، دو طرف راهرو باشد بهتر است تا در امتدادش. دوست دارید ارتباطتان از نظر دیداری با محیط بیرون خانه چگونه باشد؟ چگونه هست؟ خانه ما در طبقه نهم یک برج است. شیشه های خانه ما رفلکس است که روز، نور خوبی دارد ولی شب قشنگ داخل را معلوم میکند. گرچه پنجره همسایه های ما دقیقاً روبه روی پنجره ما نیست. یکیشان بالاتر است و یکیشان پایین تر و دید خیلی زیادی ندارند. ضمن این که متقارن هم نیستند یعنی مثلاً پنجره اتاق خواب ما به پنجره آشپزخانه آن ها باز میشود. با این حال مادرم پرده ها را میکشد. من دوست ندارم کسی به داخل خانه مان دید داشته باشد. اگر مطمئن باشم که همسایه هایم نمیتوانند داخل خانه ام را ببیند آن وقت پرده را برمی دارم. آیا ورود و خروج شما بین داخل و خارج خانه به راحتی صورت میگیرد؟ برای ورود به خانه، من همیشه از در پارکینگ وارد میشوم که انباریها ،فاضلاب ، لوله ها و تأسیسات هم آنجا هستند . آسانسور هم مستقیماً دم در اتاق مان نگه میدارد. جای قشنگی نیست ولی چون ورودی خانه مان روی شیب است، پیاده رفتنش کمی نفس میبرد ولی به این شیوه، راحت تر است. خانه ما از نظر داخل و خارج کردن ابزار و وسایل دردسر دارد، خصوصاً که آسانسوری برای حمل بار نداریم و اندازه آسانسورهای موجودمان هم کوچک است یا باید کارگر بگیریم یا 9 طبقه، وسیله را روی دست ببریم.
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :