معماری که پیچ بود
گروه معماری ودکوراسیون:هوشنگ خانشقاقی معمار نامدار ایرانی متولد 1299 ومتوفی به سال 1385 در تهران است. وی اگرچه فرزند یک نظامی و یکی از شاگردان مستقیم کمال الملک (شوکت الملوک خانشقاقی) است، اما نسبت اصلی خود را که خلاقیت و خستگی ناپذیری است، از پدربزرگ خود «میرزا مهدی خانشقاقی» (ممتحن الدوله) به ارث می برد که نخستین معمار دانش آموخته ایران در پاریس و طراح ساختمان های مهمی چون مجلس شورای ملی، مسجد سپهسالار (مطهری)، قصر فیروزه، پارک اتابک و... در عهد ناصری بوده است. یک چنین میراث بزرگی هم هست که بالاخره او را وا می دارد که با وجود اصرار پدر بر نظامی شدن، راه پدربزرگ را در پیش بگیرد و در سال 1317 جذب دانشکده فنی و در سال 1322 در رشته راه و ساختمان فارغ التحصیل شود. او در این دانشکده که تنها 4 سال از تأسیس آن می گذشت، تحت تعلیم مهندسان و استادان وقت آن زمان قرار می گیرد و آماده می شود تا به دانشگاه دیگری قدم بگذارد که خود بنیانگذار آن به شمار می رود. حضور فراگیر خارجی ها در ساخت و ساز معاصر ایران و این نقص های فنی و کمبود وسایل در دست مهندسان ایرانی که یک لحظه ذهن خلاق و جست وجوگر خانشقاقی را راحت نمی گذاشت و عشق به وطن و نفرت از حضور بی واسطه بیگانگان او را به تلاش مضاعفی وا می دارد که برخی به نتیجه می رسد و برخی در پیچ و خم بروکراسی وابسته آن دوران ناکام می ماند. شاید به همین انگیزه هم بوده که چند سال بعد و بعد از بازدید از یک ساختمان بلندمرتبه پاریس (یک هتل) و پیش از آنکه اجازه دهد این افتخار نصیب بیگانگان شود، به فکر ساخت یک برج در تهران و در شرق میدان مخبرالدوله می افتد. این ساختمان 10 طبقه که هیچ نوع و نمونه و نظیری تا آن زمان در ایران نداشت و بعدها از بالا و بلندا و بام آن می شد دومین برج تهران و اثر یک معمار آلمانی (ساختمان پلاسکو) را دید که در سال 1328 آغاز می گردد و بدون آنکه موجب ریزش ساختمان های خشتی و گلی و کناری شود، با یک سری ابتکارات و فناوری های ناموجود در ایران با بتن آرمه یکپارچه در سال 1330 به منصه ظهور می رسد: « من همیشه دلم می خواست کارهایی بکنم که تا به حال انجام نشده باشد. به همین دلیل و دلایل دیگر به فکر ساختمان بلندمرتبه افتادم. تهران کم کم داشت بزرگ می شد و فکر می کردم ساختمان بلند هم به زودی رایج می شود. باید کسی شجاعت شروع کردن می داشت و من داشتم. این ساختمان برای من مانند یک مدرسه بود. خیلی مطالعه کردم. ساختمان های دو طرف زمین من خشتی بودند و خطر ریزش آنها می رفت.با تفکر زیاد مشکل را حل کردم. بدین ترتیب که پی کنی ستون های لازم ساختمان را به وسیله حفر چاه انجام دادیم و با نصب مفتول های آرماتور و پر کردن چاه ها، ستون های بتن مسلح در مجاورت پی همسایه ساختیم. مسئله ای که در هر ساختمان و به ویژه ساختمان های بلند اهمیت دارد، تعیین مقاومت خاک است. ما برای همین ساختمان از طریق حفر چاه و نمونه برداری از لایه های آن عمل کردیم و با مراجعه به فرمول های مربوطه، مقاومت زمین را مشخص کردیم و پی ها را بر اساس آن ریختیم. در آن زمان دستگاه جوشکاری و جرثقیل نبود. این مشکل هم باید به طریق مطالعه حل می شد. این ساختمان همه بتن آرمه است. سقف ها و اعضای باربر به ویژه نقاط اتصال بادقت با بتن مسلح محکم شده اند. پس از گذشته 56 سال و بروز چند زلزله نسبتا شدید کوچکترین ترکی در آن ایجاد نشده و این خود امتحان خوبی از استقامت آن است. من همیشه می گفتم که اگر این ساختمان را از ته ببریم و بخوابانیم و دوباره سر جایش بگذاریم هیچ گونه آسیبی به آن نخواهد رسید.» «همان زمان در هامبورگ با دوستی در رستورانی غذا می خوردیم. یک ایرانی که تازه از ایران آمده بود، از کنار ما گذشت.دوستم درباره ایران از او پرسید. گفت یک آمریکایی دارد در تهران آسمانخراش می سازد. من گفتم که طرف آمریکایی نیست و یک ایرانی است. گفت حتماً مهندس آن آمریکایی است. به او گفتم که مهندس آن ساختمان آمریکایی نیست و خود من هستم، اما باور نمی کرد.» با وی در 86 سالگی گفتگویی شد که عنوان کرد:«من و آدم هایی نظیر من فکر نمی کنیم موجودات فوق العاده ای هستیم. ما آدم هایی عادی هستیم عادی و مثل پیچ. ماشینی هست که شما می خواهید آن را درست کنید و احتیاج به یک پیچ دارد.به اوراقچی مراجعه و این پیچ را پیدا می کنید و سرجایش می گذارید و ماشین راه می افتد؛ ماهمان پیچ هستیم. باید ما را پیدا می کردند و سرجایمان قرار می دادند، اما رسم روزگار خلاف این بود. همین پیچ هایی را که مثال زدم دنیا را عوض می کردند. برعکس ممالک مترقی جهان، در مملکت ماکسی نبود که وقتش را صرف پیدا کردن این پیچ ها کند که ماهم بتوانیم همگام با آنها شویم.»
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :