menu
جستجو
ورود

ثبت آگهی رایگان

به ما تیکه می اندازید؟

خسته از شلوغی خیابان و ترافیک و آلودگیهای هوا و صدا، روبه روی تلویزیون دراز کشیده بودم و بیحوصله، کانال ها را عوض میکردم. مجری یکی از شبکه ها داشت با آقایی که از قرار «کارشناس انتقال پایتخت» بود، گفتگو میکرد و از شبکه ای دیگر مستندی درباره ایل قاجار و زندگی آغامحمدخان قاجار در حال پخش بود. پس از چند بار بالا و پایین کردن شبکه های تلویزیون، از پرحرفیهای مجریها و گوینده ها و شدت خستگی خوابم برد. اما آنچه که در بیداری در تلویزیون میدیدم، در عالم خواب هم ادامه پیدا کرد! یعنی خواب دیدم که مجری شده ام و در یک استودیوی تلویزیونی روبه روی فردی نشسته و در حال گفتگو در مورد انتقال پایتخت از تهران هستم! اما کسی که روبه روی من نشسته بود نه یک کارشناس درست وحسابی، بلکه جناب آغامحمدخان قاجار بود! با همان رنگ و روی زردنبو و چشم های بیحال و لباس 250 سال پیش؛ تنها فرقی که با عکس های قدیمی داشت این بود که روی سرش به جای تاج پادشاهی قاجار، یک کلاه ایمنی مهندسی بود!ناگهان از اتاق فرمان توی گوشی ناپیدای توی گوشم گفتند: سه، دو، یک، روی آنتن هستی!با دستپاچگی گفتم: با سلام و درود به شما ببیندگان محترم شبکه تهران، امشب در خدمت کسی هستیم که تهران رو به عنوان پایتخت انتخاب کرد. لطفاً خودتون رو برای ببینندگان معرفی کنید. آغامحمدخان قاجار هم خیلی ریلکس! رو به دوربین کرد و گفت: با سلام به بیننده های برنامه خوب شما، ما خاقان بن خاقان و سلطان بن سلطان، جناب حضرت اقدس، آقا محمدخان قاجار هستیم.من: با تشکر از اینکه دعوت ما رو پذیرفتید و به برنامه ما اومدین، برای شروع بفرمایید که چی شد تهران را به عنوان پایتخت حکومت خودتون انتخاب کردین؟آغا: حقیقتش این است که ما دنبال یک جای خوب میگشتیم تا مقداری استراحت کنیم. چون قبلش خیلی کار کرده بودیم و حسابی خسته شده بودیم، یعنی در جریان دستگیری لطفعلیخان زند و ... خلاصه حسابی خسته بودیم و میخواستیم در یک جای خوش آب و هوا اتراق کنیم. این بود که تهران را «مخیم حشم محتشم» کردیم!من: یعنی چه کار کردید؟آغا: یعنی آنجا را اردوگاه و خیمه گاه لشکریان دلاورمان نمودیم.من: چه قدر هم که درآوردن چشم و بریدن سر مردم بیگناه دلاوری میخواهد! آغا: الان شما دارید به ما تیکه میاندازید؟ ما هر قدر هم بیرحم بوده باشیم به اندازه شما که نیستیم!من: بیرحم به اندازه ما؟ مگر ما چه بیرحمی کرده ایم؟آغا: ما وقتی در سال 1200 ﻫجری قمری بر تخت سلطنت نشستیم و تهران را «دارالخلافه» خودمان کردیم اینجا اراضی حاصلخیز و آب فراوان داشت، هوایش به بهشت پهلو میزد، در کریدور! شمال به جنوب و شرق به غرب، از نظر استراتژیک! و دسترسی، بهترین نقطه بود و خیلی چیزهای دیگر. ولی شما با آن چه کار کردید؟ این الآن ترافیک است شما دارید؟ این هواست که تنفس میکنید؟ چرا دارید از پارازیت ها برشته میشوید؟ سالی چند هزار نفر بر اثر سرطان در تهران میمیرند؟ هان؟ من: خب از آن زمان تا الآن جمعیت شهر خیلی بیشتر شده و ...آغا: بله، داریم با چشمهای شهلای ملوکانه مان میبینیم! کرور کرور نفوس از اقصای مملکت جمع شده اید اینجا و از صبح تا شب در هم میلولید، آسمان آبی که پیشکش، نه طلوع خورشید را میبینید و نه غروب آن را. نه جایی برای خانه ساختن مانده نه حتی نشستن. با وجود کوششی که ما در ازدیاد جمعیت شهر به عمل آوردیم و اعانتی که از کسبه و تجار کردیم، جمعیت تهران وقتی آن را ترک کردیم بیشتر از پانزده هزار نفوس نبود و تازه قراول و عمله جات دیوانی را نیز که به قدر سه هزار نفر میشدند ضمن این جمعیت به شمار آوردیم. ولی شما پوز ملوکانه ما را از ازدیاد جمعیت زدید!من: البته توجه بفرمایید که طی این مدت شهر تهران خیلی وسعت پیدا کرده و ساختمان های زیادی هم ساخته شده است.آغا: ما تهران را که پایتخت خود قرار دادیم کاروانسراهای خوب و مکان های مرغوب در آن بنا کردیم. چنانکه تهران بهترین شهر مملکت شمرده میشد. ارک و عمارت شاهی، کمال وسعت و نیکویی عمارت و زینت باغ و فراوانی آب را داشت. تهران را با باغهای وسیع پر از درخت میوه اش، با دیوارهای بلند و عریضِ بارو و با خندقی پهن و عمیق، از هر تعرض مصون و محفوظ کردیم. ولی شما آنقدر تهران را وسعت دادید که از یک طرف رسیدید به کوه و از طرف دیگر رسیدید به بیابان و نمکزار! ولی هنوز هم از رو نرفته و ول کن نیستید. طبقه روی طبقه میسازید و بالا می روید، اسمش را هم گذاشته اید «تراکمِ مجازِ مطابقِ طرحِ تفصیلی!». من: خب اگر شهرداری تراکم نفروشد فکر میکنید از کجا باید درآمد کسب کند؟آغا: یعنی الآن ما که سلطان بن سلطان و خاقان بن خاقان هستیم باید درباره درآمد پایداری شهرداری، عوارض نوسازی، خدمات پسماند، عوارض کسب و پیشه و سایر مالیات های مختلفی که تهرانیها به دولت پرداخت میکنند و بخشی از آن به شهرداری تهران بازگردانده میشود ارائه رهنمود کنیم؟ من: به هرحال اگر اطلاعاتی داشته باشید چرا که نه؟آغا: ببینید، در هشت سال گذشته نزدیک به 60 هزار میلیارد تومان در شهرداری تهران هزینه شده است. از این مبلغ، حدود 20 درصد آن، یعنی بین 12 تا 15 هزار میلیارد تومان از طریق درآمد پایدار کسب شده و باقیمانده اش که چیزی در حدود 45 هزار میلیارد تومان میشود عمدتاً از طریق فروش مازاد تراکم و صدمه زدن به شهر بوده است. علت این است که به سراغ ساده ترین روش برای کسب درآمد رفته اید. درصورتیکه درآمد پایدار، درآمدی است که برای کسب آن به شهر صدمه نزنیم. در شهرهای بزرگ دنیا به هیچ وجه شهرفروشی نمی کنند.من: اما شهرداری میگوید تراکم نمیفروشد!آغا: بله، با انکار فروش تراکم توسط شهرداری تهران، گفته اند تراکم فعلی فروخته شده بر اساس قانون است! و باید بپذیریم که قانون برای تهران تراکم پایه 120 درصدی را محاسبه کرده است! اما برج هایی که در کنار خانه های 2 طبقه در کوچه ها بالا رفته اند و ساخت حداقل 5 طبقه در کل شهر، معنای دیگری جز فروش تراکم دارند؟ علاوه بر فروش تراکم، تغییر کاربری هم به یکی از منابع مهمی درآمد شهرداری تبدیل شده، امری که باغات بزرگی چون باغ معنوی در جمشیدیه را به خطر انداخته است.میخواستم از آغامحمدخان سؤال دیگری بپرسم که از اتاق فرمان توی گوشم داد زدند: پاشو مرد! آخه وسط اتاق جای خوابیدنه؟ چرا تلویزیون را خاموش نکردی؟ چه قدر میخوابی؟!

انتهای خبر/پیام ساختمان

چاپ شده در هفته نامه پیام ساختمان شماره 177

فهرست مطالب شماره 177

این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :

دیدگاه خوانندگان :


دیدگاه خود را به اشتراک بگذارید

صفحه اصلی خانه
×