menu
جستجو
ورود

ثبت آگهی رایگان

کلنگی دیگر

همه هستی من کلنگ باریکی است که مرا در خود دنگ دنگ کنان به سحرگاه خراب کردن ‏ها و ساختن ‏های ابدی خواهد برد من با این کلنگ چاه کندم چاه من با این کلنگ خود را به شیلنگ و آب و ملات پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز عمله ای با فرغونی از آن میگذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی استنبلی خود را از آن میآویزد زندگی شاید طفلیاست که به جای مدرسه از سر کار برمیگردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو بار گل لگد کردن آه آه ... تعدادی آه من کارگر کوچک غمگینی را میشناسم که در ساختمانی نیمه ساز مسکن دارد و دلش را در یک کلنگ دسته چوبین مینوازد آرام آرام عمله کوچک غمگینی که شب از کمردرد میمیرد و سحرگاه با لگد به دنیا خواهد آمد!

انتهای خبر/پیام ساختمان

چاپ شده در هفته نامه پیام ساختمان شماره 183

فهرست مطالب شماره 183

این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :

دیدگاه خوانندگان :


دیدگاه خود را به اشتراک بگذارید

صفحه اصلی خانه
×