جای خالی شهرسازی مردم مدار
* در گذشته وقتی هنوز برای هر شهری مطالعات جامع و تفصیلی باب نشده بود و از مراکز تصمیمات ریز و درشت را ابلاغ نمیکردند، تجربه زیستی و اندوخته تاریخی مردم بود که شهرها را میساخت. بر حسب همین تجارب نیز هر شهری از معماری و شکل و ترکیب متفاوتی برخوردار بود. معماری بوشهر با معماری اصفهان، شهر اصفهان با شهر رشت و رشت از تبریز متفاوت بود. با همه اشتراکات ملی، مذهبی، زبانی و تاریخی ملت ایران، هر کدام از این شهرها تاریخ ، فرهنگ و اجتماع خاص خود را داشتند. ارتباط سنتی و طبیعی میان شهر و انسان و تعامل انسان ها به شکل طبیعی برقرار بود، اماکن عمومی و سکونت گاه ها مشخص بودند، جای تجارت بازار بود و سازمان اداری و قضایی نیز در دارالحکومه. خوشیها و غم ها همگی جنبه جمعی داشتند و هر یک جایگاهی؛ جای خوشی معلوم بود و مکان غم نیز. رویهم رفته نظمی سنتی در شهرهای ایران برقرار بود. با ظهور آنچه از آن با نام مدرنیت تعبیر میکنند، رفته رفته جلوه شهرها تغییر کرد و نخستین چیزی که تغییر یافت محل بروز تعاملات عمومی بود که قشر جدیدی از مردم شکلی نوین از «بروز» را در «خیابان»، «کافه»، «سینما» و ... به نمایش گذاشتند. شهرها همچنان محل رفت وآمد «مردم» بود و جمعیت «پیاده» در خیابان ها و میدان های نوساز آن زمان به رفت وآمد میپرداختند. اما هنوز شهرها «سکونت گاه» نشده بود و عنصر اجتماعی در شهر قدرتمند بود و مردم در تعاملات روزمره حضور داشتند. امروزه اما با شهری از گونه دیگر روبه رو هستیم. با گذری در خیابان های شهرهای ایران پی میبریم که فضای غالب این شهر ها برای شهروند پیاده مناسب نیست. اتوبان های هول آور یک و دو طبقه، پل های عظیم، خیابان های هرچه پهن تر برای عبور مرکب سواران و عابران پیاده ای که لحظاتشان را در هراس برخورد با خودروهایی که شهر را عرصه جولان خود میدانند، سر میکنند. دوچرخه سواران نیز که دیگر در این شهرها جایی ندارند. حضور کودکان و معلولان جسمی و حرکتی نیز جای خود دارد . رویهم رفته به جز چند عرصه عمومی، پارک های مناسب برای اکثریت جمعیت دور از دسترس است و تعللی در ساخت عرصه فرهنگی در تهران و مخصوصاً شهرهای دیگر ایران به چشم میخورد که ظلمی است به قشر متوسط و تحصیل کرده کشور و کوششی برای ساخت انواع مجتمع های تجاری توسط همه شهرداریها وجود دارد که به جز سود اقتصادی حاصلی دیگری برای بروز فرهنگی و اجتماعی شهروندان ندارد. گم شده شهر ما شهرسازی حوزه ای پیچیده و میان رشته ای است که افزون بر معماری و برنامه ریزی شهری با عمران، حمل ونقل، جامعه شناسی، روان شناسی و حقوق نیز سر و کار دارد. بنابراین طراحی شهری فرآیندی است که محصول آن فضا را شکل میدهد و به آن معنا میبخشد. این پروسه معنا بخشی با غلبه وزن هر کدام از رویکردهای تأثیرگذار در طراحی شهری شکل و قالب به خود میگیرد. این رویکردها هر یک مبحثی از طراحی شهری را توضیح میدهند اما هنگامی میتوانند کارساز باشند که درکی مشمول در طراحی شهری ارائه دهند؛ یعنی دانشی که به ساماندهی و ارتقای کیفیت محیطی عرصه های همگانی میپردازد. بر این اساس در ادبیات شهرسازی مفهوم شهرسازی «مردم مدار» وضع شده است. در این نوع شهرسازی نقش اصلی فضای شهری در فراهم آوردن امکاناتی برای تسهیل روابط انسان ها با یکدیگر است. ایجاد شهری برای زندگی و نه شهری برای عبور و دفاع از فضای عمومی که شهروندان از حق بهره مندی از مکان هایی برای تعامل چهره به چهره برخوردار میشوند، مشخصه های چنین شهرسازیای است. برای ایجاد چنین مشخصه و امکانی در شهر باید مشخصه های کیفی در شهر پاسخ داده شود که برقراری حیات مدنی در شهر وابسته به تجلی این ویژگیها است. مردم نیاز به فضاهایی دارند که در آنها راه بروند یا به سرگرمی و بازی بپردازند و با آسودگی بنشینند و مطالعه و استراحت کنند و یا با دیگران و حتی با فراغ خاطر با غریبه ها به بحث و گفتگو بنشینند و از این طریق بار اجتماعی و فرهنگی شهر را غنا بخشند. محیط های فرهنگی سینماها، تئاترها، کافه ها، رستوران ها و مکان های عمومی باید گسترده تر باشد چرا که این فضاها تنها جایگاه های اقتصادی نیستند بلکه کارکرد اجتماعی و فرهنگی قدرتمندی نیز دارند. آنچه به عنوان فضای شهری آزادی مدار مدنظر است فضایی است که شامل مجموعه ای از کیفیت های محیطی مردم مدارانه و بستری مناسب برای برقراری حیات اجتماعی در جامعه شهری است. در طراحیهای شهری و نگاهی به رویکرد شهرداریها در مورد محلات قدیمی و سنتی متوجه میشویم رویکرد شهرداریها بیشتر به سمت شهری برای «عبور سریع تر» بوده است. بیشترین ظرفیت شهرداریها بر روی باز کردن گره ترافیک و احداث اتوبان ها و خیابان های عریض میشود و شهرهای ایران به تبعیت از تهران، مملو از خودروهای آلوده کننده به سکونت گاه هایی برای زندگی اقتصادی صرف تبدیل میشوند . به جز چند مورد نادر ساخت ساختمان های با هویت فرهنگی همچون تئاتر، سینما، موزه و ... در حاشیه قرار دارد و در شهرستان ها این کار همچون پروژه هایی بیحاصل و پرهزینه نگریسته میشود. از آن بدتر محلات قدیمی همچون محل درآمدی برای برج سازی و خانه سازی نگریسته میشود و به جایگاه هویت بخش این مناطق توجهی نمیگردد. در یک کلام میتوان گفت گم شده برنامه ریزی و طراحی شهری شهرهای ما عدم عنایت به شهرسازی مردم مدار و انسان گرا است. مشت نمونه خروار در مدت زمانی که از تأسیس زیرگذر ولیعصر میگذرد اعتراض هایی نسبت به آن صورت گرفت. گرچه این طرح به هنرمندان تقدیم شد اما ساخت آن نشانه یک مدیریت غیر نظام مند و گسیخته از جامعه بود. فضایی که مردم را به زور از مجراهایی گیج کننده به زیرزمین و از آنجا به مسیرهای دیگری رهنمون میکرد و آنان را از دیدن و قدم زدن در یکی از معدود عرصه های عمومی تهران بر حذر میداشت. مسیری که همشهریان حتی مجال هم نشینی و هم صحبتی با یکدیگر را ندارند و حتی باید شتاب زده راه خانه خود را پیش گرفته و روز بعد همین مسیر را بازگردند . نمونه دیگر معماری مسجد ولیعصر(عج) است که در برابر معماری تئاتر شهر جلوه میکند، این در حالی است که قرارگیری تئاتر شهر در نزدیکی مجموعه تالار حافظ، تالار ایرانشهر و مجموعه خانه هنرمندان و دانشگاه تهران و امیرکبیر و هنر میتوانست این محدوده را به یکی از مراکز فرهنگی کشور تبدیل کند و نمونه ای از شهرسازی مردم مدار را به نمایش بگذارد. بگذریم از طرح پل طبقاتی صدر که مرگ ییلاق شمیران که مجالی برای تنفس شهر تهران بود را رقم زد یا بزرگراه نواب صفوی که آغازی بود بر پایان شهرداری منطبق بر خواست مردم.
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :