menu
جستجو
ورود

ثبت آگهی رایگان

پس کوچه

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم پای دیوار نشستم پی فرغون تو گشتم خشم دیدار تو لبریز شد از بیل وجودم شدم آن فعله آزاد که بودم توپ لاستیکی ذهنم یهو از یاد تو ترکید و نهانخانه قلبم از سبیل چو کلنگت غوطه زد در خود و گُرخید «یادم آمد که شبی با تو از آن کوچه گذشتم» دستهء بیل تو دیدم من همه محو تماشای سبیلت تو همه غرق درازایی بیلت! تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم گوییا زلزله آمد گوییا خانه فرو ریخت سر من بوی صد حادثه پیچید فکر صد فاجعه خندید با تو گفتم که مگر زلزله ای شد به گمانم بیش از این لرزش و رقصش! نتوانم، نتوانم خاکی از سقف فرو ریخت بیمه گر ناله تلخی زد و بگریخت ماسه در بیل تو ماسید ماله در دست تو پیچید اشک در چشم تو لغزید خنده زد دولت امید یادم آید که زدم داد و تو را بیل شکستم پی سرکارگر نامرد همه جا گشتم و گشتم ...

انتهای خبر/پیام ساختمان

چاپ شده در هفته نامه پیام ساختمان شماره 187

فهرست مطالب شماره 187

این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :

دیدگاه خوانندگان :


دیدگاه خود را به اشتراک بگذارید

صفحه اصلی خانه
×