راز معماری ایتالیایی
نوجوان بودم و عاشق دو چیز: سینما و معماری رومی – ایتالیایی. البته از سینما هم، بیشتر سینمای ایتالیا را می پسندیدم و در سینمای ایتالیا هم به دنبال معماری رومی بودم که در فیلم های سیاه و سفید آن روزگار جلوه ای رویایی داشت. راستش را خواسته باشید جذابیت سینمای ایتالیا فقط معماری آن نبود، بلکه عشاقی که پای پنجره معشوقشان گیتار می زدند و آواز می خواندند هم بیتاثیر نبود! تکمیل کننده این حال و هوای دوران سرخوشی نوجوانی، یکی از محلات قدیمی شهر نیشابور بود که خانه 200 ساله پدربزرگ ما در آنجا بود و ما هر تابستان به آنجا میرفتیم. آن محله در تصور آن روزهای من انگاری دقیقا یکی از محلات قدیمی شهر رم بود! به ویژه آن که هر روز خدا، مردی ایتالیایی، با دوچرخه ای ایتالیایی و با گیتاری بزرگ بر ترک دوچرخه، از کوچه های آنجا میگذشت و با صدایی خیلی کشدار، آوازِ «آی لاو یو سوزی» را میخواند. فقط در ذهنتان به شکل سیاه و سفید تصور کنید: مرد میانسالی سبیلویی که با دوچرخه و گیتار از کوچه پس کوچه های سنگ فرش میگذرد و آوازهای عاشقانه میخواند. البته بعدها در روزی تلخ فهمیدم که آن مرد ایتالیایی نیست بلکه یک روستایی به اسم «گل مراد» است و شغلش هم پنبه زنی است و آن چیزی که هم ترک دوچرخه میبندد نه وسیله ای موسیقی که ابزار پنبه زنی است و آن چه هم که می خواند «آی لاو یو سوزی» نیست بلکه میگوید: آی لحاف دوزیه! در آن روز بهت آور بود که راز معماری ایتالیایی به شکل دردناکی برایم آشکار شد!
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :