آیینه جهان نما در چارچوب پنجره
(قسمت شانزدهم: اصفهان به روایت سیاح انگلیسی) میترا یزدچی در ادامه بررسی معماری ایرانی در سفرنامه ها، این بار به بررسی سفرنامه یک سیاح خانم می پردازیم: ویتاسکویل- وست ، سیاحی انگلیسی است که از سال 1925 تا 1927 به عنوان همسر قنسول سفارت بریتانیا در تهران به سر می برده است. وی شاعر و رمان نویس و همسرش سرهارولد نیکلسون ، قنسول سفارت بریتانیا در ایران بوده است. وی در بخشی از سفرنامه خود به توصیف زیبایی های اصفهان پرداخته و آورده است: ... در یک سوی میدان پهناور (نقش جهان) دروازه بزرگ آبی رنگ و گنبد فیروزه ای مسجد سربرافراشته و در سوی دیگر، مدخل بازار تاریک و مرموز دهان گشاده بود. تعصب، دادوستد، تاریک و روشن سرشب و نقال، همه اینها با هم در این شهر مشرق زمین دیده می شد. قصر کوچک عالی قاپو با بر و بالای زیبایش همچون گلی بود که در شفق روییده باشد. من بر ایوان عالی قاپو برآمدم و با میل و نیاز از پشت بام های شهر در سوی جنوب به جاده ای که به تخت جمشید و شیراز می رود نگاه کردم... تابلوهای قرون وسطایی در بخشی دیگر از این سفرنامه می خوانیم: ... چشم اندازم حوض چهل ستون بود که در کیان کاج های چتری تا پای قصر چهل ستون پیش می رود و میدان که در آن آدم هایی که رفت وآمد می کردند به چشم من بسیار کوچک هستند و اتومبیلی که می گذشت به اندازه یک اسباب بازی بود. از آنجا می توانستم درون صحن مسجد را ببینم. از بلندی بامی که از همه آنها بلندتر است شهر را تماشا کردن چشم انداز تازه ای به بیننده می دهد. همه چیز جلوه ای دیگر دارد. چارچوب هایی که با چارچوب های معمولی تفاوت دارند. تابلوهای کوچک ولی کاملا شبیه می شوند، همانند تابلوهای قرون وسطایی به اندازه های بسیار کوچک مثلا در میان گنبدهای آبی، یک گروه خانه قهوه ای رنگ می دیدم و کوه هایی که نیمرخ خود را در افق نشان می دادند. یا اینکه از میان چارچوب یک پنجره، گنبد آبی حباب شکلی می دیدم همانند آینه جهان نمایی که در آن دریاها و قاره ها بر کاشی هایی نقش گرفته که بعضی از آنها کنده شده بودند... کاشی های آبی رنگ وی در بخشی از سفرنامه خود به توصیف مدارس اصفهان پرداخته و آورده است: ... دلپذیرترین چیزی که در اصفهان دیدم مدرسه بود، چیزی که مانند نوایی خوش هوش از سر شما می رباید. ردیفی بلند از بناهای پوشیده از کاشی های آبی رنگ، فضای مستطیل شکلی را در میان خود گرفته بود. این بناها در حوضی دراز که پله های آن به درون آب پایین می رفت بازتابیده بودند. یاس ها و زنبق ها زمینه ای ارغوانی درست کرده بودند که بازتاب پررنگ تری بود از رنگ های کاشی ها. روشنایی طلایی دم غروب بر تنه سفید چنارها هیکل هایی دیده می شد با جامه های بلند که گردش می کردند یا بر لب حوض می نشستند و با چوب دستی خود بی خیال آب را به هم می زدند و در آن حال نقوشی که بر آب افتاده بود در هم می ریخت و به شکل ابری آبی و ارغوانی درمی آمد و آنگاه که آب آرامش خود را بازمی یافت، تصویر صاف و صیقلی دیواره های آبی و شاخ و برگ ها و آسمان دم غروب دوباره در آن نقش می بست...
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :