چرا هیچ کس در زلزله ها مواخذه نمی شود؟
دل نوشته ای به بهانه سالروز زلزله بم سحرگاه پنجم دی ماه 1382 بود که طومار زندگی بیش از 30 هزار نفر از هم وطنانمان با غرش زمین درهم پیچیده شد تا فردا نه معلم، درس زندگی زیباست را به کودک بدهد و نه کودک مشق های دیشبش را با غرور کودکی برای گرفتن مبلغی آفرین تقدیم کند. همه چیز ظرف چند ثانیه اتفاق افتاد تا عروس و داماد جوان آرزوهای شیرینشان را با خود به قلب تاریک گور ببرند. دردناک تر از همه اینها پیرمردی بود که برای معیشت زندگی راهی شهر های بزرگ تر شده بود و حالا با چانه ای لرزان جنازه شش فرزند و همسرش را از زیر آوار بیرون می کشید و آرزو می کرد که ای کاش او هم جان می داد و چنین روزی را نمی دید. صدای ضجه مادران بم حسابی شلوغ شده بود اما این بار جنس صدا و رفت وآمدها با گذشته فرق می کرد. صدای ضجه مادری که کودکان مرده اش را در آغوش گرفته بود و مادری که ادعا می کرد هنوز صدای بچه شیرخواره اش را می شنود، سنگ سخت را آب می کرد و عرق شرم را بر پیشانی زمین می نشاند. چه گریه آور بود پیرمرد نابینایی که دنبال یار 50 ساله زندگی و عصای دستش می گشت اما نمی دانست خانه اش کجاست!!! بیل های مکانیکی با حرص و ولع زیاد آوار ها را برمی داشتند تا پیکر کودکی دیگر را تحویل پدر و مادرش دهند؛ شاید آخرین امیدهای واهی به پایان برسد و شکل زمخت و سرد زندگی نقاب از چهره برگیرد و بگوید: زندگی آن چنان که می گویند زیبا نیست. با گذشت 12 سال از این زلزله هولناک همین حالا مادرانی هستند که از داغ عزیزانشان دچار سخت ترین اختلالات روحی و روانی شده اند و منتظرند تا کودکشان از مدرسه برگردد یا پدرانی که به هیچ وجه حاضر نیستند از قبرستان خانوادگی دل بکنند و زندگی عادی را از سر بگیرند. مقصران در لباس کارشناس بلافاصله پس ازاین زلزله مسئولان در بوق و کرنا کردند که باید برای جلوگیری از تکرار این وقایع تلخ ساختمان های ایمن و مستحکم بسازیم؛ بنابراین سازمان مدیریت بحران تشکیل شد و همایش هایی پشت سر هم در رابطه با زلزله بم برگزار کردند اما به جرأت می توان گفت هیچ نهاد و مسئولی در پی کالبدشکافی مسئله و شناخت عوامل دخیل در فاجعه انسانی بم نبود و عجیب اینکه عده ای این فاجعه را ناشی از قهر طبیعت می دانستند؛ انگار که بخواهند زلزله را مساوی با مرگ بگیرند و نقش عوامل انسانی را انکار کنند؛ بنابراین هیچ کس برای این همه ساختمان که تخریب شده بود، مواخذه نشد. نه شهرداری، نه سازمان نظام مهندسی، نه سازمان ملی استاندارد، نه مهندسان ناظر و نه ... حتی همان کسانی که مسئول این حادثه بودند در مقام کارشناس ظاهر می شدند و صحبت از مدیریت پس از بحران و فرستادن اقلامی مانند پتو، مواد غذایی به حادثه دیدگان می کردند. مسئولان مقصرند این نگاه مردود به ساختمان سازی و حل نکردن مسئله باعث شد تا همچنان مرگ هم وطنانمان در زلزله ها ادامه داشته باشد. شاخص ترین زلزله بعد از بم، زلزله آذربایجان بود که جان هزاران نفر از هم وطنان را گرفت اما باز هم احدالناسی مواخذه نشد تا ثابت شود این همه نهاد دست اندرکار و متولی صنعت ساختمان به درستی وظیفه شان را انجام داده اند و تخطی از زمین بوده است! سازمان عریض و طویلی مانند مدیریت بحران که زیرمجموعه وزارت کشور است، بعد از زلزله بم تشکیل شد تا مراحل قبل، حین و بعد از حوادث به ویژه زلزله ها را مدیریت کند اما معدود اقدامات صورت گرفته تنها پس از وقوع حادثه بوده است و تا دلتان بخواهد این سازمان همایش و سلسله جلسات هم اندیشی برگزار می کند. همچنین سازمانی مانند نظام مهندسی که تحقق اهداف مشخص شده در قانون تشکیل آن می تواند خیال صنعت ساختمان را تا حدودی آسوده کند، بدون کوچک ترین اثربخشی، سرگرم کسب قدرت و ثروت بیشتر است. شهرداری هم که وضعیت مشخصی دارد و اصالتاً از تخلف برای کسب درآمد استقبال می کند. از همه اینها مهم تر نهادی مانند بنیاد مسکن که در گذشته تقریباً بیش از سایر نهاد های دست اندرکار برای نوسازی ساختمان های روستایی فعال بود، در چند سال اخیر نتوانسته تسهیلات لازم را به متقاضیان ارائه کند، تا روند نوسازی روستایی متوقف شود.
انتهای خبر/پیام ساختمان
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید :